عیدالله الاکبر اشعار ویژه عید غدیر

ترتیل قرآن کریم 30 جزء

 

بخش های ویژه سایت مداحان قم
اخبار مذهبی , مداحی , مداحان , شاعران
اشعار مذهبی , اشعار مداحی
دانلود مداحی , مداحان اهلبیت ,مداحان قم
گلزار شهدای مجازی,وصیت نامه خاطرات شهدا کلیپ شهدا صدای شهدا
معرفی نامه و زندگی نامه مداحان و شاعران اهل بیت

اوقات شرعی

افراد آنلاین

ما 1548 کاربر آنلاین داریم

آمار بازدیدکنندگان

امروز
دیروز
این هفته
این ماه
کل آمار
3919
2469
21422
81568
32053807
Your IP: 18.217.140.224

موضوع:پارتی بازی

از شدت عصبانیت دستانم می لرزید.

صورتم سرخ شده بود.

كاغذ را برداشتم.

لرزش قلم بر روی كاغذ و نوشته‌ای تیره بر روی آن اعترافی از روی نادانی به سیدی بزرگوار

به خانه رفتم خسته از سختیهای روزگار چشمانم را بستم در عالم رؤیا صدیقه طاهره را دیدم،

زهرای اطهر(س) در مقابلم ایستاد.

از مشكلاتم گفتم و سختیهای مجله سوره

حضرت فرمودند: با فرزند من چه كار داری؟

و باز گلایه از سید مرتضی و حوزه هنری

دوباره فرمودند: با فرزند من چه كار داری؟

و سومین بار ازخواب پریدم

غمی بزرگ در دلم نشست، كاش زمین مرا می‌بلعید و زمان مرا به هزاران سال پیش‌تر پرت

می‌كرد.

مدتی بعد نامه‌ای به دستم رسید :«یوسف جان! دوستت دارم، هرجا می خواهی بروی برو،‌

هركاری می خواهی انجام بده، ولی بدان برای من پارتی‌بازی شده است،‌ اجدادم هوایم را دارند»

ساعتی بعد در مقابلش ایستادم.

سید جان! پیش از رسیدن نامه خبر پارتی بازی‌ات راداشتم.

منبع: همسفر خورشید

راوی: برادر یوسفعلی میر‌شكاك

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تغییر کد امنیتی

این سایت توسط گروه مهندسی نرم افزار انعکاس برتر طراحی و اجرا شده است