- منتشر شده در پنج شنبه, 13 فروردين 1388 21:42
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 2647
اولاً اين روز بزرگ و اين عيد مسعود را تبريک عرض ميکنيم و به شما برادران عزيز - ذاکران، مداحان، گويندگان، سرايندگانِ در مدح و منقبت و مصائب اهل بيت (عليهمالسّلام) - خوشامد عرض ميکنيم و اميدواريم که اين تلاشها و نفسهاي گرم و احساسات پاک شما مقبول و منظور و مورد توجه بانوي دنيا و آخرت - فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) - قرار بگيرد.
ادامه متن در ادامه مطلب ......
اين توسلها خيلي قيمت دارد. اين گوهر محبت اهل بيت، بخصوص فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) که ميان همهي اين خاندان با عظمت، عزيز است، خيلي ارزش دارد. حقيقتاً روز ولادت اين بزرگوار - که گوهر صدف نبوت و ولايت است - براي شيعيان، محبان و فرزندان معنوي و جسماني آن بزرگوار عيد بزرگي است.
يکي از آقايان که اشاره کردند که دشمنان اسلام و مسلمانان اين روز شيرين را با حوادث عراق و نجف تلخ کردند، راست است. لعنت خدا بر اين قدرتهاي مستکبر و ظالم و منافق و دروغگو و شياد و افزونطلب که براي آنها اصلاً نه حيثيت مردم، نه عقايد مردم، نه حقوق مردم، نه استقلال کشورها و نه عزت ملتها مطرح است. اگر کسي فکر کند که با تملق و نزديک شدن و تسليم در مقابل اينها ميتواند کاري از پيش ببرد، خطا کرده است. علاج اينها جز با ايستادگي و جز با کوبيدن شمشير برّان منطق حق و عزم ثاقب نيست و علاج کار اينها فقط با ارادهي قوي، منطق قوي و مشت قوي است؛ اينها امروز در دنيا در مقابل اين مسائل درماندهاند. آن چيزي که در عراق اين لقمهي چرب و نرم را براي آنها گلوگير کرده و دارد خفهشان ميکند، همين ايمان و ارادهي يک مشت مردم بيپناه و مستضعف است. عراقيها نه پول دارند، نه سلاح، و نه پشتيبان بينالمللي؛ اما با عزم، با ايمان و با ايستادگي نگذاشتند که آنها به خيال خوش خودشان و خواب خوشي که ديده بودند، اين لقمهي چرب و نرم را فرو بدهند. من مکرر گفتهام، باز هم ميگويم: امريکاييها در بنبستند. اگر جلو بروند، ضربه ميخورند؛ اگر عقب هم بيايند، ضربه ميخورند؛ هرچه ادامه بدهند، برايشان مايهي ضربه است؛ عقبنشيني هم بکنند، مايهي ضربه است؛ در مخمصه گير افتادهاند. گرگي که در يک تله گير ميکند، داد و فريادش ممکن است عدهيي را بترساند، يا پنجهاش کسي را که نزديک برود، زخمي کند؛ اما گير افتاده است. اميدواريم که خداوند شر اينها را از سر دنياي اسلام کم کند، و به ملت مسلمان عراق و شيعيان در هر نقطهيي از عالم، و به همهي ملتهاي مسلمان و مؤمن، توفيق اعمال آن ارادهي شرافتآميزي را که قرآن از ما خواسته، به آنها عنايت کند.
دربارهي مقامات صديقهي طاهره (سلاماللهعليها) زبان و گفتار ما ياراي بيان ندارد؛ نميشود توصيف کرد؛ وصف او از حد اين قالبهاي معمولي بياني ما بالاتر است؛ اما با زبان هنر تا حدودي ميشود ذهنها را نزديک برد؛ اين که بنده روي مداحي و شعر و سرودهاي اسلامي تکيه ميکنم، به همين خاطر است. با بال و پر هنر ميشود مقداري ذهن را نزديک کرد، ولي به حقيقت آنها در مقام توصيف نميشود رسيد. البته کساني که دلها و عملشان را پاک کنند، جسم و جان خودشان را تطهير کنند، تقوا و پرهيزگاري و پاکدامني را پيشهي خودشان کنند و خودشان را تربيت کنند و مقداري از اين آلودگييي که بنده و امثال بنده دچارش هستيم، خودشان را بيرون بياورند، چشمهايشان ميتواند ببيند؛ اما باز آنها هم نميتوانند توصيف کنند، ليکن دلهاي پاک و چشم دل بيناي آنها ميتواند انوار قدسيهي اهل بيت و از جمله صديقهي کبري (سلاماللهعليها) را تا حدودي از نزديک ببيند و مقامات آنها را درک کند. ما نشانههايي داريم. اينکه از قول پيغمبر اکرم نقل شده است که: «فداها ابوها»، خودش يک نشانه است. اينکه در روايت دارد که وقتي فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) وارد خانهي پيغمبر ميشد، يا آنجايي که پيغمبر نشسته بودند وارد ميشد، «قام اليها» - حضرت پيش پاي او بلند ميشد؛ به طرف او ميرفت - اين يک نشانه است؛ اينها عظمت است. اينکه همهي دنياي اسلام از آن روز تا امروز - شيعه و سني فرقي ندارد - اين بانوي بزرگوار را با چشم عظمت و جلالت نگاه ميکنند، اين هم خودش يکي از آن نشانهها و علامتهاست. امکان ندارد که همهي عقلا، علما و متفکران با نحلهها و عقايد مختلف در همهي تاريخ يک امت و ملت، بر مدح و ستايش يک مرکز متفقالقول باشند. اين نيست مگر عظمت توصيفناپذير آن مرکز؛ اين خودش يک علامت است. همهي اين عظمتها مربوط به يک بانوي هجده ساله؛ يک دختر جوان است! بيشترين سني که براي فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) طبق تواريخ مختلف گفته ميشود، از هجده سال است تا بيستودو سال. از آن تکريمي که اميرالمؤمنين براي ايشان قائل است، و از آن تکريمي که در روايات و کلمات همهي ائمه (عليهمالسّلام) دربارهي فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) آمده، انسان ميفهمد که چه عظمت و شيفتگييي در کلمات ائمه نسبت به فاطمهي زهرا موج ميزند. هر يک از ائمه شط خروشاني هستند که فضاي معرفت و استعدادهاي بشري را سيراب و بارور کردهاند و همهي اين جويبارها از اين چشمه سرازير ميشوند؛ چشمهي جوشان فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها). روايات صادقين (عليهمالسّلام)، عظمت حضرت رضا و موسيبنجعفر و ائمهي بعدي، مقام والاي حضرت بقيّةالله (ارواحنا فداه)، همه جويبارهاي آن کوثرند؛ آن کوثر تمام نشدني، آن چشمهي جوشان؛ برکات فاطمهي زهرا اينهاست.
ما اين بزرگوار را خواستهايم به عنوان الگو ميان خودمان مطرح کنيم. يک زن جوان، يک دختر جوان، که زندگياش، زندگي معمولي؛ لباسش، لباس فقرا؛ کارش در خانه جمع و جور کردن بچهها و مديريت خانه و کدبانويي اين خانهي کوچک و دستاس کردن است و آن کوه معرفت و درياي عظيم علم و دانش در وجود اوست.
قرآن چهار زن را اسم آورده که اين چهار زن الگويند؛ دو الگوي نيکان عالم، دو الگوي بدان عالم. «ضرب الله مثلاً للّذين کفروا امرأة نوح و امرأة لوط»؛ زن نوح و زن لوط. «کانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما»؛ اين دو نمونهي زنانه براي مردمان کافر در طول تاريخ هستند. وقتي خداي متعال در قرآن ميخواهد کفار - نمونهي وجود کفرآميز و کفرانکنندهي نعمت خدا - را معرفي کند، به جاي فرعون و نمرود و افراد ديگر، دو زن را مثال ميزند؛ زن نوح و زن لوط، که درهاي رحمت الهي به روي اينها باز و همهي امکانات براي عروج و رفعت اينها آماده بود و دو پيغمبر، آن هم پيغمبري مثل نوح و لوط، شوهران اينها بودند که در خانهي آنها زندگي ميکردند و حجت بر آنها تمام بود؛ اما اين دو زن قدر اين نعمتها را ندانستند و «فخانتاهما»؛ به شوهرهايشان خيانت کردند. اين خيانت، لزوماً خيانت جنسي نيست؛ خيانتِ اعتقادي است؛ خيانتِ مسلکي است؛ راه را کج کردند. شوهرها با اينکه پيغمبر بودند و مقام عالي داشتند، به درد اين زنها نخوردند؛ «فلم يغنيا عنهما من الله شيئا». خداي متعال رودربايستي و رفاقت و خويشاوندي با کسي ندارد. اگر کسي را مورد محبت و لطف و رحمت قرار ميدهد، با حساب و کتاب است؛ با تعاريف نيست؛ خدا قوم و خويش کسي نيست. اينها هم با اينکه شوهرهايشان پيغمبر بودند، اين شوهرهاي پيغمبر نتوانستند اين دو زن را از شر غضب الهي نجات بدهند؛ اينها شدند نمونهي کافران همهي تاريخ.
در نقطهي مقابل، باز خداي متعال دو زن را به عنوان نمونهي مؤمنان ذکر ميکند: «و ضرب الله مثل للّذين امنوا امرأة فرعون اذ قالت ربّ ابن لي عندک بيتا في الجنّة و نجّني من فرعون و عمله»؛ يکي زن فرعون و ديگري، حضرت مريم: «و مريم ابنت عمران». آن زن اول، قصر فرعوني او را مجذوب نکرد؛ زن پرورشيافته در بساط فرعوني، کسي که زن فرعون است و لابد پدر و مادر و خاندانش هم از همين طواغيت بودند، در نهايت راحت و نعمت و رفاه و عزت ظاهري بود و زندگي ميکرد؛ اما ايمان موسي دل او را برد و تصرف کرد؛ به موسي ايمان آورد. وقتي ايمان آورد و راه را شناخت، همهي آن راحت و رفاه را کنار گذاشت و ديگر آن قصر باعظمت در مقابل او جاذبهيي نداشت؛ گفت: «ربّ ابن لي عندک بيتا في الجنّة»؛ من خانهي بهشتي را ترجيح ميدهم؛ زندگي دنيا ارزشي ندارد. حضرت مريم هم: «و مريم ابنت عمران الّتي احصنت فرجها فنفخنا فيها من روحنا»؛ دامن خود را پاک و پاکيزه نگهداشت؛ اينها ارزشهاي انساني است.
اين چهار زن فقط نمونه و نماد براي زنها نيستند، بلکه نمونه و نماد براي همهي زنها و مردها هستند. آن دو زن با اينکه باب رحمت جلوي آنها باز بود، به آن راه نرفتند و از آن استفاده نکردند؛ به معنويت بهخاطر چيزهاي پست و حقير - عواملش را قرآن ذکر نکرده، حتماً چيزي است مانند اخلاق بد و يا يک خصلت بد - پشت کردند؛ يک چيز کوچک اين دلهاي ضعيف را به خودش جذب ميکند و آنها را از راه حق منحرف ميکند و ميشوند نماد کفار و انسان ناسپاس در مقابل خدا. اما دو زن ديگر، نماد ارزشهايند. او برايش جاذبهي معنويت و جاذبهي سخن حق آنقدر زياد است که به همهي بساط و دستگاه فرعوني پشتپا ميزند، اين يکي هم پاکيزگي و پاکدامني و وارستگي دارد.
فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) همهي اين فضايل را با هم داراست. چون «و اصطفاک علي نساء العالمين» دربارهي مريم در قرآن هست و سيدهي نساء عالمين، در روايت هم دارد که او سرور زنان عالم در زمان خودش بود، ولي فاطمهي زهرا سرور زنان عالم در همهي ادوار تاريخ است؛ اين الگوست. برادران عزيز! ما امروز به اين الگو احتياج داريم.
امروز دستگاههاي تبليغاتي دنيا براي گمراه کردن انسانها دائم الگو جلوي چشم نسلهاي بشر در همهي دنيا ميآورند. البته الگوها کمجاذبه و ناموفق است، اما دستبردار نيستند؛ هنرپيشه ميآورند، نويسنده ميآورند، آدمهاي پرهياهوي خوشظاهرِ بدون باطن ميآورند، هيکلهاي پوچ و بيمعنا را ميآورند و مرتب نمايش ميدهند، تا بتوانند به وسيلهي اين الگوها، انسانها را به سمتي حرکت بدهند و به راهي بکشند. آنها براي اينکار، پولها خرج ميکنند و فيلمهاي هاليوودي و چيزهايي از اين دست که ميبينيد و ميشنويد و ميدانيد، اغلبش جهتدار است. با اينکه ميگويند هنر بايستي فارغ از سياست و جهتگيري سياسي باشد، رفتار خودشان بعکس است و اينجوري نيست؛ مستکبران عالم هنر، سينما، فيلم، شعر، نوشتن، مغز و استدلال و فلسفه را در راه منافع استکباري و چپاولگري خودشان استخدام کردهاند؛ همين چيزي که امروز مظاهر سرمايهداري دنياست؛ قدرت نظامياش امريکاست، قدرتهاي اقتصادياش هم شرکتهاي پشتسر دولت امريکايند. آنها از همهي امکانات استفاده ميکنند براي الگوسازي، ملتها هم دستشان خالي است و الگو و نمونهيي که بتوانند در مقابلهي با آنچه که آنها ميآورند، از خودشان نشان بدهند، ندارند. ما دستمان پُر است، ما زنان بزرگي داريم؛ اگر حالا بخواهيم وارد وادي مسألهي زن بشويم. زنان باعظمتي در تاريخ اسلام هستند که اوج و قلهي اين عظمتها، فاطمهي زهرا، صديقهي کبري (سلاماللهعليها)، است. حضرت زينب و حضرت سکينه هم ماجراهايشان ماجراهاي شگفتآور براي انسانهاي متفکر و باهوش و خردمند و اهل فکر است. امام حسن و امام حسين را گفتهاند: «سيّدي شباب اهل الجنّة». با اينکه اينها هميشه جوان نبودند و اين دو بزرگوار به سنين پيري و کهولت هم رسيدهاند، اما «سيّدي شباب» به آنها گفتهاند؛ يعني جواني اينها بايد به عنوان يک الگو هميشه در مقابل چشم جوانهاي دنيا باشد. جواني خود پيغمبر و جواني اميرالمؤمنين هم همينجور است.
حرف من با شما برادران عزيز مداح و ذاکر اين است که شماها در اين زمينه خيلي وظيفه داريد. من گاهي اوقات توصيههايي ميکنم. اينجور نيست که ما براي عظمت فاطمهي زهرا درمانده باشيم که چهجور اين عظمت را بيان کنيم و متوسل بشويم به شعر، نثر و يا کلامي؛ نه، بلکه ما به آن عظمت احتياج داريم. اين خورشيد متلألئ و درخشان به همهي موجودات عالم سود ميبخشد و حالا گوشه آفتابش هم داخل خانهي ما افتاده است؛ ما بايد ببينيم از اين چهجوري ميتوانيم استفاده کنيم. آن خورشيد که خيلي بالاتر است؛ حالا ما ساعتهاي متمادي بنشينيم و راجع به توصيف اين خورشيد - که درست هم نميدانيم چه هست و ذهن ما به آن نميرسد - حرف بزنيم، شعر بگوييم، بخوانيم؛ اما نرويم زير اين آفتاب بنشينيم، تا بدنمان را گرم کنيم، جسممان را رشد بدهيم و حيات خودمان را تقويت و تأمين کنيم؛ اينکه عاقلانه نيست؛ شأن اين بزرگوار و اين بزرگوارها خيلي بالاست.
خدا رحمت کند کساني را که جريان تشيع را به کشور ما آوردند و ما را با اين حقايق آشنا کردند؛ اگر نميشد، خيلي سخت بود. رحمت خدا بر آن شمشيرهاي زبان و شمشيرهاي قلم و شمشيرهاي ميدانهاي مختلف که توانستند اين حقايق را براي ما روشن کنند و ما را در اين راه بيندازند که ببينيم و بفهميم، والّا اين دلايل واضح در مقابل خيليها هست، اما نميفهمند و درک نميکنند؛ چون تعصبها نميگذارد. ما اين اقبال را پيدا کردهايم و بايد خدا را شب و روز بر اقبال آشنايي با ولايت اهلبيت (عليهمالسّلام) که نعمت عجيبي است، شکر کنيم.
شما ببينيد امروز نسل جوان شما - چه دخترهاتان، چه پسرهاتان - و جامعهي شما از خلأ کدام معرفت رنج ميبرند و آسيب ميبينند؛ از کمبود کدام عنصر سازندهي اخلاقي رنج ميبرند، آن عنصر اخلاقي را در وجود فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) و در فضايل آن بزرگوار و اين وجودهاي مقدس پيدا کنيد و به زبان شعر - که زبان هنر هست - آن را القا و بيان کنيد. ببينيد ما در زندگي سياسي و اجتماعيمان به کدام درس اهلبيت احتياج داريم، آن را از زندگي اين بزرگواران و اين بزرگوار بخصوص استخراج کنيد و با زبان شعر بيان کنيد؛ اينها لازم و مهم است، والّا صرف مدح گفتن - که الفاظ آن مدح هم گاه الفاظ مبهمي است که نه شنونده درست ميفهمد که محصول اين مدح چه شد و نه گاهي خود گوينده! - کافي نيست. ما بايد اظهار ارادت بکنيم و اين اظهار ارادت، کمال ماست؛ «مادح خورشيد مداح خود است»؛ اما به اين نبايد اکتفا کنيم. ما بايد ببينيم امروز چه درسي از اين بزرگوارها ميشود بگيريم. مبلغ هم وظيفه دارد، هنرمند هم وظيفه دارد، فيلمساز هم وظيفه دارد، گردانندگان سينماي کشور هم وظيفه دارند، گردانندگان تلويزيون کشور هم وظيفه دارند، منبريها هم وظيفه دارند، مداح جماعت هم وظيفه دارد؛ من ميخواهم بگويم شما وظيفهي خودتان را در کنار اين وظايف سنگيني که بر دوش همهي ماست، بازيابي کنيد؛ اين توصيهي من به برادران عزيزم است که هميشه از آنها درخواست ميکنم و با آنها در ميان ميگذارم.
امروز ما کشوري هستيم که ملت ما به برکت خون و قيام امام حسين و به برکت روح حسيني، توانست قيام کند و يک نظام استبدادي فاسد خبيث زشتکردار زشتخو را به زانو دربياورد و يک حکومت مردمي با صبغه و روحيه و با عمل نسبتاً اسلامي - روحيهي ما اسلامي است؛ اما نميتوانم بگويم که عملمان کاملاً اسلامي است؛ نسبتاً اسلامي است که انشاءالله روزبهروز بايد بيشتر اسلامي شود - را سر کار بياورد، که خود اين نظام، فحش به همهي قدرتهاي عالم است؛ نفس وجود نظام جمهوري اسلامي فحش به امريکاست، ولو شما يک کلمه هم «مرگ بر امريکا» نگوييد؛ خود اينکه اين هست، نوعي دهنکجي به همهي قدرتهايي است که با معنويت و با فضيلت و با استقلال و با شرف ملتها مخالفند. امروز همه وظيفه دارند اين نظام را از نقصها و ضعفهاي خودش خلاص کنند و عناصر قدرت و قوّت معنوي و مادي را در آن تقويت کنند و در آن بيشتر بهوجود بياورند. اگر احتياج به وحدت داريم، اگر احتياج به علم داريم، اگر احتياج به همکاري داريم، اگر احتياج به تلاش اقتصادي يا سياسي داريم، اگر احتياج به روح شهادتطلبي و سلحشوري داريم و اگر احتياج به خيلي چيزها داريم، بايد هر کس به قدر خودش اينها را در جامعه بهوجود بياورد.
جبههي تبليغ، جبههي وسيعي است که در آن هنر و آموزش و علم و دين و دانشگاه و حوزه و وزارت ارشاد و صدا و سيما هستند، که يک قسمت از اين جبههي وسيع، به جماعت مداح - اين برادرهايي که در دورهي جنگ و دفاع مقدس در جبهه بودند، خوب در ذهنشان حرف بنده را تصوير ميکنند - سپرده شده است و آن مانند اين است که اين بخش عظيم را اين لشگر يا اين قرارگاه به عهده دارد و تکهيي از آن را به گردن ما سپردهاند؛ ما بايد اين را خوب از عهده بربياييم، تا ديگران هم که در بخشهاي خودشان از عهده برآمدهاند، مجموعش بشود پيروزي؛ بايد برادران مداح به اين موضوع توجه کنند؛ والّا ما در نوحهخواني، مصيبتخواني و مرثيهخواني، اگر يک مقدار همت و سليقه به خرج بدهيم، ميتوانيم همهي اين مفاهيم عالي را بگنجانيم و البته ميشود همهي اينها را پوچ و پوک و خالي کرد و فقط ظواهري باشد. اين موضوع ميتواند در روضه، در نوحه، در سينهزني و در مدح و مصيبت باشد؛ طوري که فقط دلي بسوزد و قطره اشکي بريزد، بدون اينکه اندک بهرهيي برده شود؛ در روز جشن هم به همين نحو. وظيفه و مسؤوليت بزرگ جامعهي مداح اين است که مطالبش پُرمغز و پُرمحتوا باشد و به شيوهي درست اين را اداره کند؛ هم در مصيبت و مدايح، و هم در عزا و جشن. بايد مطالب با شکلهاي مختلف و در قالبهاي مختلف بيايد.
اميدواريم خداي متعال به همهي ما توفيق بدهد وظايفمان را درست بشناسيم و بر طبق آن وظايف عمل کنيم. انشاءالله اين عيد سعيد بر همهي شماها مبارک باشد.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته