- منتشر شده در پنج شنبه, 13 فروردين 1388 18:23
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 2533
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خيلى استفاده كرديم. خيلى ممنون و متشكر از عزيزانى كه اين محفل را به ذكر نام مبارك فاطمهى زهرا (سلاماللَّهعليها) منور و معطر كردند. شعر و اجرا و ادا و همه چيز بحمداللَّه امروز در بخشهاى مختلف اين برنامه جمع بود.
ادامه متن در ادامه مطلب.....
يك نكته دربارهى مناسبتى كه به خاطر سالروز ولادت بانوى دو جهان و سرور زنانِ اولين و آخرين در كشور ما مقرر شده، عرض كنيم؛ يعنى موضوع روز زن. روز زن، يعنى نگاه درست و مبتنى بر منطق به زنان، كه نيمى از جمعيت بشر را تشكيل مىدهند؛ آن هم نيمى كه اگر نگاه كاوشگر انسان بخواهد نقش آن را با نقشهاى ديگر مقايسه كند، خواهد ديد كه نقش اين نيم، حساسترين، ظريفترين، ماندگارترين و مؤثرترين نقشها در حركت تاريخ انسان و در سير بشريت به سوى كمال است. خدا زن را اينگونه آفريده. اگر بناى آفرينش انسان و جهان را به دو بخشِ كارهاى ظريف و ريزهكارى و بخشِ كارهاى مستحكم - و به تعبير سازندگان بناها، سفتكارى - بگذاريم، بخش اول كه ظريفكارىها و ريزهكارىها و رشته رشته پروردن احساسات و عواطف بشر است، در اختيار زن است. گناه بزرگ تمدن مادى، تضعيف و گاهى به فراموشى سپردن اين نقش است. هرجا سخن از تضعيف خانواده است، نقش اين بخشِ مهم ناديده گرفته شده. هرجا سخن از بىاعتنايى به هنر مادرى و هنر تربيت فرزند در آغوش پُر مهر و محبت مادر است، اين نقش ناديده گرفته شده. دنياى غرب اين جرم بزرگ را دارد كه اين نقش را تضعيف كرده و در مواردى ناديده گرفته است. بخشى از بزرگىِ اين گناه به اين مربوط است كه اين حركت فاجعهآميز را با نام «حمايت از زن» انجام مىدهد؛ در حالىكه اين حمايت از زن نيست؛ اين خيانت به زن و خيانت به انسان است. نقش مادر از دوران حمل و باردارى شروع مىشود و تا آخر زندگى انسان ادامه دارد. مردى كه به دوران جوانى رسيده يا از دوران جوانى هم عبور كرده، باز تحت تأثير عطوفت و محبت و شيوههاى خاص مادرانهى مادر است. اگر زنان ما از لحاظ رتبهى معرفتى و بينش و معلومات، سطح خود را ارتقاء دهند، اين نقش با هيچ نقش ديگرى، با هيچ مؤثر ديگرى از مؤثرات فرهنگى و اخلاقى تا آخر قابل مقايسه نيست. يك وقت مادرى از لحاظ معرفت سطحاش پايين است؛ البته اين نمىتواند در دوران بزرگى اثرگذارى كند؛ اين گناهِ كم بودن معلومات يك انسان است؛ اين نقصِ تأثير مادرى نيست. مادر است كه فرهنگ و معرفت و تمدن و ويژگىهاى اخلاقىِ يك قوم و جامعه را با جسم خود، با روح خود، با خُلق خود و با رفتارِ خود، دانسته و ندانسته به فرزند منتقل مىكند.
همه تحت تأثير مادران هستند. آن كه بهشتى مىشود، پايهى بهشتى شدنش از مادر است؛ كه «الجنة تحت اقدام الأمهات». البته نقش زن به عنوان همسر هم داستان بسيار طولانىِ ديگرى است. دنيايى كه زن را از داخل خانواده جدا مىكند و با وعدههاى توهمآميز بيرون مىكشد و او را در مقابل نگاه و حركت هرزهى جامعه، بىپناه و بىدفاع مىكند و ميدان را براى تعرض به حقوق او باز مىكند، هم زن را تضعيف مىكند، هم خانواده را نابود مىكند، هم نسلهاى آينده را به خطر مىاندازد. هر تمدن و هر فرهنگى كه اين منطق را داشته باشد، دارد فاجعه ايجاد مىكند؛ و اين امروز در دنيا اتفاق افتاده است و روزبهروز هم دارد بيشتر مىشود. و به شما عرض كنم؛ اين از آن سيلهاى خطرناكى است كه آثار تخريبى آن در بلندمدت ظاهر مىشود و بناى تمدن غرب را در هم خواهد كوبيد و فرو خواهد ريخت. در كوتاه مدت چيزى فهميده نمىشود؛ اينها چيزهايى است كه صد ساله و دويست ساله خودش را نشان مىدهد؛ و نشانههاى اين بحرانهاى اخلاقى در غرب الان دارد بروز مىكند.
اسلام به معناى واقعى زن را تكريم كرده است. اگر روى نقش مادر و حرمت مادر در درون خانواده تكيه مىكند، يا روى نقش زن و تأثير زن و حقوق زن و وظايف و محدوديتهاى زن در داخل خانواده تكيه مىكند، بههيچوجه به معناى اين نيست كه زن را از شركت در مسائل اجتماعى و دخالت در مبارزات و فعاليتهاى عمومى مردم منع كند. عدهيى بد و يا كج فهميدند؛ يك عدهى مغرض هم از اين كجفهمى استفاده كردند؛ كأنّه يا بايد زن، مادر خوب و همسر خوبى باشد يا بايد در تلاشها و فعاليتهاى اجتماعى شركت كند؛ قضيه اينطورى نيست؛ هم بايد مادرِ خوب و همسر خوبى باشد، هم در فعاليت اجتماعى شركت كند. فاطمهى زهرا (سلاماللَّهعليها) مظهر چنين جمعى است؛ جمع بين شؤون مختلف. زينب كبرى نمونهى ديگر است. زنهاى معروف صدر اسلام و زنهاى برجسته، نمونههاى ديگرند؛ اينها در جامعه بودند و حضور داشتند. نفهميدنِ مفهوم تكريم زن در اسلام، همراه شده است با بدآموزىهاى القاء شدهى به عنوان تكريم زن در تمدن غرب؛ اينها با هم آميخته شده و يك جريان غلط ذهنى و فكرى بهوجود آورده. زن در داخل خانواده، عزيز و مكرّم و محور مديريت درونى خانواده است؛ شمع جمع افراد خانواده است؛ مايهى انس و سكينه و آرامش است. كانون خانواده - كه حوضچهى آرامش زندگىِ پُرچالش و پُرتلاش هر انسانى است - به وجود زن آرام مىگيرد و سكينه و اطمينان پيدا مىكند. آن وقت نقش او به عنوان همسر، به عنوان مادر، به عنوان دختر خانواده، هر كدام يك فصل طولانى در تكريم دارد. بنابراين حقيقتاً بايد در زمينهى ارزش و كرامت زن در نظر اسلام، بازنويسى و بازگويى و بازبينى كرد.
مطلب ديگر اين است كه ما اين بزرگوار را با زبانهاى ناقصِ خودمان توصيف مىكنيم. امروز هم شعراى عزيز ما همين مضمون را بارها تكرار كردند، كه ما با اين بيان ناقص و با اين ديد قاصر، فاطمهى زهرا (سلاماللَّهعليها) را توصيف مىكنيم. اين ديد، ناظر به آن مقامات معنوى نيست. چون به آنها دسترسى نداريم، آنها را نمىفهميم و درك نمىكنيم. گاهى تعبيراتى گفته مىشود كه خيلى هم دقيق نيست. مثلاً «عرش خدا زير پاى تو» يعنى چه؟ عرش خدا چيست؟ اينها خيلى روشن نيست؛ همينطور يك تعبيرى است. چون مىخواهند تكريم و تعظيم كنند، اما واقعيت مطلب در ذهن كوچك ما نمىگنجد، از چنين تعبيراتى استفاده مىشود؛ گاهى خوب است، گاهى هم خوب نيست؛ گاهى درست است، گاهى هم درست نيست.
بخشى از قضيه براى ما قابل فهم است. من مىخواهم روى نكتهى كوتاهى از اين بخش تكيه كنم. مىخواهم عرض كنم كه ارزش فاطمهى زهرا (سلاماللَّهعليها) به عبوديت و بندگى خداست. اگر بندگى خدا در فاطمهى زهرا (سلاماللَّهعليها) نبود، او صديقهى كبرى نبود. صدّيق يعنى چه؟ صدّيق كسى است كه آنچه را مىانديشد و مىگويد، صادقانه در عمل آن را نشان دهد. هرچه اين صدق بيشتر باشد، ارزش انسان بيشتر است؛ مىشود صدّيق؛ «اولئك مع الذين انعم اللَّه عليهم من النبيين و الصديقين». «صدّيقين» پشت سر «نبيين»اند. اين بزرگوار صديقه كبرى است؛ يعنى برترين زن صديق. اين صديق بودن به بندگى خداست. اگر بندگى خدا نمىكرد، صدّيقهى كبرى نمىشد. اساس، بندگى خداست. نه فقط فاطمهى زهرا (سلاماللَّهعليها)، بلكه پدر فاطمه هم - كه مبدأ و سرچشمهى فضائل همهى معصومين اوست و اميرالمؤمنين و فاطمهى زهرا (سلاماللَّهعليها) قطرههايى هستند از درياى وجود پيغمبر - ارزشش پيش خدا به خاطر عبوديت است؛ «اشهد ان محمداً عبده و رسوله»؛ اول، عبوديت اوست؛ بعد رسالت او. اصلاً رسالت - اين منصب والا - به او داده شد، به خاطر عبوديت؛ چون خدا صنيعِ دست و مخلوقِ خود را مىشناسد. مگر در زيارت حضرت زهرا عرض نمىكنيم: «امتحنك اللَّه الذى خلقك قبل ان يخلقك»؟ در علم خداى متعال معلوم است كه عمل من و شما چيست. ما در مقابل گناه و هوس و پول و نام نيك قرار مىگيريم؛ آيا بهخاطر بهدست آوردن اينها حاضريم از شرف و ايمان و تكليفِ خود و امر و نهى الهى دربارهى خود صرفنظر كنيم يا نه؟ اين اختيار ماست. چه راهى را انتخاب خواهيم كرد؟ وقتى گفتن سخنى براى انسان ضرر مادى دارد، وقتى حركتى هوسهاى گناهآلود انسان را برآورده مىكند، ما سر دو راهى قرار مىگيريم. كدام راه را انتخاب خواهيم كرد؟ راه هوس و گناه و پول را، يا راه پاكدامنى و تقوا و بندگى خدا را؛ يكى از اين دو را انتخاب خواهيم كرد. انتخاب و اختيارِ ماست، اما خداى متعال مىداند كه ما چه راهى را اختيار خواهيم كرد؛ اين در علم الهى هست. اگر شما انسانى هستيد كه اين قدرت در شما وجود دارد كه در مقابل كوهى از ارزشهاى مادى و برآورندهى هوسها محكم بايستيد و تكان نخوريد، خداوند براى شما شايستگىهايى در نظر مىگيرد. «و مريم ابنة عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا»؛ خداى متعال بيهوده به مريم اينقدر لطف نمىكند. اين، كلام قرآن است. او با همهى وجود پاكدامنى خود را حفظ كرد، لذا شايستهى اين شد كه مادر عيسى شود. حضرت يوسف در عين جمال و جوانى و برخوردارى از عزت مادى در خانهى عزيز مصر، روى هوس خود پا گذاشت؛ لذا شايستهى مقام والايى شد كه خدا به او داد؛ يعنى پيغمبرى. خدا اين را مىداند كه اين بنده چنين جوهرى دارد و اينچنين ارادهى خود را صرف راه او خواهد كرد؛ لذا براى او مسؤوليتهاى بزرگ و سنگين ديگرى - كه هر كدام باز به نوبهى خود اجرهاى بزرگى دارد - در نظر مىگيرد. «امتحنك اللَّه الذى خلقك قبل ان يخلقك فوجدك لما امتحنك صابرة»؛ خداى متعال مىداند كه فاطمهى زهرا در دوران زندگى چگونه انتخاب و اختيار خواهد كرد و چگونه قدم خواهد برداشت. عبوديت خدا معيار است. اين شد براى ما خط روشن.
برادران و خواهران عزيز! من و شما بايد دنبال عبوديت خدا باشيم. تمجيد از فاطمهى زهرا نتيجهاش بايد اين باشد. شما برادران عزيز مداح كسانى هستيد كه از زبان و حنجرهى شما امواج نورانى و معطر مديحهى دختر پيغمبر و ائمهى هدى (عليهمالسلام) ساطع مىشود و در دل مخاطبانتان مىنشيند؛ اين خيلى ارزش است. الان بيستوچند سال است كه ما اين جلسه را با همين دوستان آقاى سازگار و بقيهى دوستان داريم؛ به نظرم از سال 62 و 63 اين جلسه هر سال در چنين روزى برقرار است. من بارها اين مطلب را به شما عرض كردهام كه رتبت مداحى و منبر مداحى يكى از باشرافتترين رتبهها و منبرهاست. در اين زمينه ما خيلى صحبت كردهايم، كه ديگر نمىخواهيم تكرار كنيم. امروز هم بحمداللَّه اقبال مردم و جوانها به نواى مداحان، اقبال خوبى است. مىبينيد مردم، استقبال مىكنند، علاقه نشان مىدهند، اجتماع مىكنند، صحبت مىكنند، پول مىدهند؛ اين يك موقعيت است. موقعيت وقتى حساس شد، وظيفه حساس و خطير مىشود. اول جلسه، قارى عزيزمان آياتى را تلاوت كردند كه خيلى مهم است و من چند آيه قبل از آن را عرض مىكنم. «يا نساء النبى من يأت منكنّ بفاحشة مبيّنة يضاعف لها العذاب ضعفين» - خطاب به زنان پيغمبر است - هر كه از شما گناه كند، عذابش دو برابر است.چرا؟ زن پيغمبر چون زن پيغمبر است، اگر گناه كرد، عذابش دو برابر است. «و كان ذلك على اللَّه يسيرا». «و من يقنُت منكنّ للَّه و رسوله و تعمل صالحا نؤتها اجرها مرّتين»؛ آن طرف قضيه هم همينطور است: اگر عبادت كرديد، اگر كار خوب كرديد، اگر عمل صالح انجام داديد، دو برابر مردمِ ديگر به شما اجر مىدهيم. يعنى نماز زن پيغمبر بهطور معمولى دو برابر نماز ديگران اجر دارد؛ عبادتش دو برابر عبادت ديگران اجر دارد. اگر هم خداى نكرده غيبت كسى را بكند، غيبتش دو برابر غيبت ديگران گناه دارد. بعد، آيهيى كه اين قارى خواندند، از اينجا شروع مىشود: «يا نساء النّبى لستنّ كأحد من النّساء اِن اتّقيتن»؛ شما اگر تقوا پيشه كنيد، مثل ديگر زنها نيستيد؛ از بقيهى زنهاى ديگر امتياز داريد. آن وقت بعد دنبالهاش مىفرمايد: «فلا تخضعن بالقول فيطمع الّذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروفا». اين، خطاب به زنهاى پيغمبر است. اما زنهاى پيغمبر خصوصيتى ندارند؛ خصوصيت زنهاى پيغمبر، انتصاب به پيغمبر است. من و شما هر كدام انتصاب بيشتر و موقعيت خطير و ممتازى در جامعه داشته باشيم، همين خصوصيت در ما هم هست. البته نمىگويم دو برابر - اين را ادعا نمىكنم - اما با ديگر مردم فرق داريم، و من از شما بيشتر. اگر ما خطايى انجام دهيم، خطاى ما مثل خطاى مردمِ عادى نيست؛ سنگينتر و سختتر است. اگر ما خداى نكرده كسى را به وادى ضلالت و گمراهى انداختيم، با عمل مشابهِ ديگرى تفاوت دارد. مداحها بدانند چه مىخوانند و چه مىگويند. صداى خوش، آهنگ قشنگ، موقعيت ممتاز، تريبون خوب، اقبال فراوان؛ امروز هم كه جوانها بحمداللَّه جامعه و كشور ما را با صفاى دلِ خودشان مصفا كردهاند - اين همه جوان در اين كشور وجود دارد - همه متوجه شماست. شما چه مىخواهيد به مردم بدهيد؟ اينكه من هميشه روى آنچه مىخوانيد و آنچنان كه مىخوانيد - در جلسهى مداحها و با افراد گوناگون - تأكيد مىكنم، بهخاطر اين حساسيت است.
چيز ديگرى كه بنده در بعضى از خوانندگان جلسات مداحى اطلاع پيدا كردم، استفادهى از مدحها و تمجيدهاى بىمعناست، كه گاهى هم مضر است. فرض كنيد راجع به حضرت اباالفضل (سلاماللَّهعليه) صحبت مىشود؛ بنا كنند از چشم و ابروى آن بزرگوار تعريف كردن؛ مثلاً قربون چشمت بشم! مگر چشم قشنگ در دنيا كم است؟ مگر ارزش اباالفضل به چشمهاى قشنگش بوده؟! اصلاً شما مگر اباالفضل را ديدهايد و مىدانيد چشمش چگونه بوده؟! اينها سطح معارف دينى ما را پايين مىآورد. معارف شيعه در اوج اعتلاست. معارف شيعى ما معارفى است كه يك فيلسوفِ در غرب پرورش يافتهى با مفاهيم غربى و بزرگ شدهى آشناى با معارف فلسفىِ غرب مثل هانرىكُربن را مىآورد دو زانو جلوى علامهى طباطبايى مىنشاند؛ او را خاضع مىكند و مىشود مروج شيعه و معارف آن در اروپا. مىشود معارف شيعه را در همهى سطوح عرضه كرد؛ از سطوح ذهن متوسط و عامى بگيريد تا سطوح بالاترين فيلسوفها. ما با اين معارف نبايد شوخى كنيم. ارزش اباالفضل العباس به جهاد و فداكارى و اخلاص و معرفت او به امام زمانش است؛ به صبر و استقامت اوست؛ به آب نخوردن اوست در عين تشنگى و بر لب آب، بدون اينكه شرعاً و عرفاً هيچ مانعى وجود داشته باشد. ارزش شهداى كربلا به اين است كه از حريم حق در سختترين شرايطى كه ممكن است انسان تصورش را بكند، دفاع كردند. انسان حاضر است در يك جنگ بزرگ و مغلوبه برود و احياناً در حرارت جنگ كُشته هم بشود - كه البته مقام خيلى والايى است، همه هم حاضر نيستند، شهدا و مجاهدان فىسبيلاللَّه معدودند؛ در زمان ما هم بحمداللَّه شهداى برجستهيى داشتهايم - اما شهيد شدنِ اينطورى در آن ميدان جنگ، با شهيد شدن در صحنهى كربلا، با آن غربت، با آن فشار، با آن تشنگى، با آن تهديد به اذيت و آزار كسان انسان، خيلى تفاوت دارد. انسان خيلى اوقات مىگويد من حاضرم در اين ميدان جانم را بدهم؛ اما چهكار كنم، بچهام دارد از گرسنگى يا از بىدارويى مىميرد؛ اين مىشود يك بهانه براى انسان. انسان گاهى ملاحظهى ناموس خودش را بيشتر از جانش مىكند؛ ملاحظهى بچهى شيرخوارش را بيشتر از جانش مىكند. انسان در اين ميدان برود، بچهى شيرخوارش هم باشد، زنش هم باشد، مادرش هم باشد، ناموساش هم باشد، همهى اينها هم در معرض خطر قرار بگيرند و پايش نلرزد؛ ارزش اباالفضل، ارزش حبيببنمظاهر، ارزش جُون در اينهاست، نه در قد رشيدش يا بازوى پيچيدهاش. قد رشيد كه خيلى در دنيا هست؛ ورزشكارهاى زيبايى اندام كه خيلى هستند؛ اينها كه در معيار معنوى ارزش نيست. گاهى روى اين تعبيرها تكيه هم مىشود! حالا يك وقت شاعرى در يك قصيدهى سى، چهل بيتى اشارهيى هم به جمال حضرت اباالفضل مىكند؛ آن يك حرفى است؛ ما نبايد خيلى خشكى به خرج دهيم و سختگيرى كنيم؛ اما اينكه ما همهاش بياييم روى ابروى كمانى و بينى قلمى و چشم خمار اين بزرگواران تكيه كنيم، اينكه مدح نشد؛ در مواردى ضرر هم دارد؛ در فضاهايى اين كار خوب نيست.
نبايد بگذاريد منبرِ ده دقيقهيى يا بيست دقيقهيى شما از معارف خالى بماند. امسال ديدم بعضى از برادران مداح در ماه محرم و در دههى فاطميه بحمداللَّه اين نكته را رعايت كرده بودند. در منبر مداحى حتماً در اول، فصلى اختصاص بدهيد به نصيحت يا بيان معارف به زبان زيباى شعر. اصلاً رسم مداحى از قديم اينطورى بوده است؛ الان يك مقدار آن رسمها كم شده. مداح در اول منبر يك قصيده، يك ده بيت شعر - كمتر، بيشتر - فقط در نصيحت و اخلاق، با الفاظ زيبا خطاب به مردم بيان مىكرد؛ مردم هم مىفهميدند و اثر هم مىگذارد. من يك وقت گفتم كه گاهى شعر يك مداح از يك منبر يك ساعتىِ ما اثرش بيشتر است. البته هميشگى نيست؛ گاهى است.اگر خوب انتخاب و اجرا شود، اينطورى خواهد بود.
يكوقت يكى از برادران مداح مىگفت ما اگر از شعرهاى خوب و شعراى بزرگ شعرى انتخاب كنيم، مردم نمىفهمند؛ بنابراين مجبوريم از اين شعرها استفاده كنيم. اينطورى نيست؛ من اين را قبول ندارم. وقتى با زبان شعر با مردم حرف بزنيد، هرچه شعر پيچيده هم باشد، وقتى مداح با هنر مداحى خود توانست اين را كلمه كلمه به مردم القاء و مخاطبه كند، در دل مردم اثر مىگذارد. ما غزليات زيادى داريم. شما به ديوان صائب نگاه كنيد. من يك وقت چند بيت از اين اشعار را تصادفى انتخاب كردم و به بعضى از برادرهاى مداح گفتم روى اينها كار كنيد. ديوان صائب غزلهاى بسيار خوب و مفيدى دارد كه در دلها اثر مىگذارد. ديگران هم از اينگونه اشعار دارند. بعضى از شعرا - كه امروز هم بحمداللَّه در شعرها آمده بود - دربارهى عبادت و خضوع و جهاد و تضرع و انفاق و جهاد ائمه (عليهمالسّلام) بيانات خيلى خوب و زيبايى داشتند. شعر را از لحاظ هنرى، سطح خوب انتخاب كنيد؛ چون اثرگذار است. شعر خوب و شعر هنرى، همان خاصيت عمومى هنر را دارد. خاصيت عمومى هنر اين است كه بدون اينكه خود گوينده حتّى در خيلى از موارد توجه داشته باشد و غالباً بدون اينكه مستمع توجه داشته باشد، اثر مىگذارد. تأثير شعر، نقاشى، بقيهى انواع هنر، صداى خوش و آهنگهاى خوب - كه اينها همه هنر است - روى ذهن مخاطب، من حيث لايشعر بهوجود مىآيد؛ يعنى بدون اينكه مخاطب متوجه باشد، آن اثر را در او مىبخشد؛ اين بهترين نوع اثرگذارى است. شما ببينيد خداى متعال براى بيان عالىترين معارف، فصيحترين بيان را انتخاب كرد؛ يعنى قرآن. مىشد خداى متعال مثل حرفهاى معمولى، قرآن و معارف اسلامى را با بيان معمولى بگويد؛ اما نه، خدا اين را در قالب فصيحترين و زيباترين بيان هنرى ريخته، كه خود قرآن هم مىگويد نمىتوانيد مثل لفظ و ساخت هنرىِ آن را بياوريد؛ معنايش كه معلوم است.
به خطبههاى نهجالبلاغه نگاه كنيد؛ آيت زيبايى است. اميرالمؤمنين مىشد معمولى حرف بزند؛ اما نه، از بيان هنرى استفاده مىكند؛ «و بعد فنحن امراء الكلام». خود اين بزرگوارها گفتهاند كه ما اميران سخنايم. واقعاً هم امير سخن بودهاند. امير سخن، يعنى بيان را به بهترين و شيواترين وجه انتخاب كنيد؛ شعر خوب، شاعر خوب - كه الحمدللَّه كم هم نداريم - مفاهيم خوب.
نكتهى آخر هم آهنگ است. من شنيدهام در مواردى از آهنگهاى نامناسب استفاده مىشود. مثلاً فلان خوانندهى طاغوتى يا غيرطاغوتى شعر عشقىِ چرندى را با آهنگى خوانده؛ حالا ما بياييم در مجلس امام حسين و براى عشاق امام حسين، آيات والاى معرفت را در اين آهنگ بريزيم و بنا كنيم آن را خواندن؛ اين خيلى بد است. خودتان آهنگ بسازيد. اين همه ذوق و اين همه هنر وجود دارد. يقيناً در جمع علاقهمندان به اين جريان كسانى هستند كه مىتوانند آهنگهاى خوبِ مخصوص مداحى بسازند؛ آهنگ عزا، آهنگ شادى.
اين را هم عرض بكنم كه آهنگ شادى از آهنگ عزا جداست. الان معمول شده كه براى روزهاى عيد جلساتى تشكيل مىدهند. بنده مخالف اين كار نيستم؛ بد هم نيست كه دست مىزنند. البته اگر از راديو بشنويم - كه بنده خودم گاهى از راديو شنيدهام - و شعر را درست گوش نكنيم، خيال مىكنيم دارند سينه مىزنند! هم لحن، سينهزنى است؛ هم آن دستى كه مىزنند، مثل زدن روى سينه است. اين چه شادىيى شد؟! اگر براى روزهاى شادى، آهنگهاى مناسب - نه آهنگهاى مبتذل، نه آهنگهاى طاغوتى، نه آهنگهاى حرام - و شيوههاى خوب انتخاب كنند، مؤثرتر و بهتر است. اينطور نباشد كه چون به روضهخوانى عادت كردهايم، روز شادى هم كه مىخواهيم حرف بزنيم، لحنمان بشود لحن روضهخوانى. قديمها مىگفتند فلانى هرچه مىخواند، مثنوى درمىآيد؛ هر آهنگى را كه شروع كند، مثنوى مىشود! اينطورى نباشد.
بههرحال ميدان شما، ميدان وسيعى است؛ ميدان كار و اثرگذارى است. امروز مداحان جوان بحمداللَّه خيلى هستند؛ اقبال جوانها هم خيلى زياد است. اين مزرع، بسيار مستعد و قابل بذرافشانى است. اگر خوب بذرافشانى شود، تأثيرات و محصولش فوقالعاده باارزش خواهد بود. از اين فرصت استفاده كنيد، استفاده كنيم، نظام اسلامى استفاده كند - شعر خوب، آهنگ خوب، مضمون خوب، اجراى خوب، صداى خوب - اين يك چيز استثنايى و فوقالعاده خواهد بود.
خداوند انشاءاللَّه به همهى شما توفيق دهد. از برادرانى كه تشريف آوردند، خيلى متشكريم؛ بخصوص آقايانى كه از راههاى دور تشريف آوردند؛ آقاى مؤيد، آقاى كلامى، آقاى اكبرزاده و بقيهى دوستان.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته