- منتشر شده در چهارشنبه, 29 آذر 1391 17:34
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 2462
چهقدر بی تو شكستم ، چهقدر واهمه كردم!
چهقدر نام تو را مثل آب زمزمه كردم!
خیال آب نبستم به جز دو دست عمویم
اگر نگاه به رؤیای نهر علقمه گردم
سرود كودكیم در خزان حادثه خشكید
پس از تو قطع امید ای بهار از همه كردم
نكرده هیچ دلی در هجوم نیزه و آتش
تحملی كه از آن اضطراب و همهمه كردم
شكفت غنچهی خورشید از خرابة جانم
همین كه با تو دلم را به خواب زمزمه كردم
چه شرم دارم از این درد و جای آمدنت را
كه سر بریده تو را میهمان فاطمه كردم
پدر ، به داغ د ل عمّهام ، به فاطمه سوگند
مرا ببخش اگر شكوه بی مقدّمه كردم