- منتشر شده در پنج شنبه, 25 تیر 1388 21:51
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 6332
یوسف فاطمه
آنکه عالم همه در دست توانایش بود
مرکز دایرۀ غم دل دانایش بود
هفتمین حجّت معصوم ز ظلم هارون
چارده سال به زندان ستم جایش بود
دل موسای کلیم از غم این موسی سوخت
که به زندان بلا طور تجلاّیش بود
معنی قعر سجون باید و ساق المَرضُوض
پرسی از حلقه زنجیر که بر پایش بود
یاد حق هم نفسِ گوشۀ تنهایی او
آه دل روشنی خلوت شبهایش بود
بسکه غم دید ز زندان و زِ زندانبانش
زندگی بخش جهان ، مرگ تمنّایش بود
نه همین زهر جفا بر دلش افروخت شرر
ز شهادت اثری بر همه اعضایش بود
یوسف فاطمه یارب چه وصیّت فرمود
که پس از مرگ همی سلسله بر پایش بود
از محبس غم روح دعا شد آزاد
وز ظلمت شب نور خدا شد آزاد
یا فاطمه موسای تو بعد از یک عمر
از گوشه ی زندان بلا شد آزاد
شاعر : حاج سید رضا مؤید
--------
توجه ! به علت تایپ اشعار امکان هر گونه غلط تایپی در متن اشعار وجود دارد
نظرات