- منتشر شده در شنبه, 23 آبان 1388 21:50
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 7183
ای باب حاجت همه ای قبلۀ مراد
نورالهدی ولی خدا سیدالعباد
خیرالامم محیط کرم آسمان جود
ابن الرضا امام نهم حضرت جواد
باب عطا و مظهر جود خدا تویی
مولا تویی، امام تویی، مقتدا تویی
قرآن بود ز مدح و ثنای تو شمّه ای
جز مهر تو به گردن ما نیست ذمّه ای
بحر سه گوهری گهر هشت بحر نور
کل ائمه را تو جوادالائمه ای
روح رضا، روان رضا در وجود توست
تا روز حشر جواد اگر هست جود توست
دشمن خجل ز لطف و عطا و کرامتت
از کودکی به عالم خلقت امامتت
از ماه عارضت شده شرمنده آفتاب
دل برده از امام رضا سرو قامتت
آیینۀ جلال و جمال محمدی
مجموعۀ تمام کمال محمدی
نامت ز کار خلق گره باز می کند
علمت به سن کودکی اعجاز می کند
مأمون چو پی به قدر و جلال تو می برد
روحش ز تن برون شده پرواز می کند
برگرد شمع روی تو پروانه می شود
در حیرت کمال تو دیوانه می شود
علم تو را احاطه به ملک دو عالم است
ظرف وجود پیش عنایات تو کم است
با آن همه جواب مسائل که می دهی
لال از جواب مسئله ات پور اکثم است
در کودکی به سینه علوم پیمبرت
زانو زدند کل فقیهان به محضرت
وقتی که دست جود تو بخشندگی کند
باید کرم به خاک درت بندگی کند
مظلوم چون تو کیست کز آغاز زندگی
با دخت قاتل پدرش زندگی کند
یک عمر بود تلخ ترین زندگانی ات
تا آنکه کشت یار به فصل جوانی ات
هر گه تو را به چهرۀ مأمون نظاره شد
بر غربت پدر جگرت پاره پاره شد
روزی که عقد بست به تو دخت خویش را
سر تا به پات شعله ز داغ دوباره شد
پیوسته حبس بود به دل سوز و آه تو
دردا که گشت خانۀ تو قتلگاه تو
پیوسته بود سوز درون شمع محفلت
با تو چه می گذشت خدا داند و دلت
دندان نهاده روی جگر سال ها بسی
تا دخت قاتل پدرت گشت قاتلت
هر تیر غم که داشت قضا بر دل تو دوخت
از بس که سوختی جگر زهر بر تو سوخت
یار تو مار گشت و به جانت امان نداد
یک لحظه روی خوش به تو مولا نشان نداد
بعد از حسین هیچ امامی به وقت مرگ
مثل تو ای ولی خدا تشنه جان نداد
از شعله های سوز درون سوخت حاصلت
بگریست بر غریبی تو چشم قاتلت
عمر تو در بهار جوانی تمام شد
تشییع پیکر تو به بالای بام شد
افتاد بین کوچه تنت از فراز بام
این گونه از جنازۀ تو احترام شد
تا هست آسمان و زمین داغدار تو
پیوسته اشک دیدۀ "میثم" نثار تو
نورالهدی ولی خدا سیدالعباد
خیرالامم محیط کرم آسمان جود
ابن الرضا امام نهم حضرت جواد
باب عطا و مظهر جود خدا تویی
مولا تویی، امام تویی، مقتدا تویی
قرآن بود ز مدح و ثنای تو شمّه ای
جز مهر تو به گردن ما نیست ذمّه ای
بحر سه گوهری گهر هشت بحر نور
کل ائمه را تو جوادالائمه ای
روح رضا، روان رضا در وجود توست
تا روز حشر جواد اگر هست جود توست
دشمن خجل ز لطف و عطا و کرامتت
از کودکی به عالم خلقت امامتت
از ماه عارضت شده شرمنده آفتاب
دل برده از امام رضا سرو قامتت
آیینۀ جلال و جمال محمدی
مجموعۀ تمام کمال محمدی
نامت ز کار خلق گره باز می کند
علمت به سن کودکی اعجاز می کند
مأمون چو پی به قدر و جلال تو می برد
روحش ز تن برون شده پرواز می کند
برگرد شمع روی تو پروانه می شود
در حیرت کمال تو دیوانه می شود
علم تو را احاطه به ملک دو عالم است
ظرف وجود پیش عنایات تو کم است
با آن همه جواب مسائل که می دهی
لال از جواب مسئله ات پور اکثم است
در کودکی به سینه علوم پیمبرت
زانو زدند کل فقیهان به محضرت
وقتی که دست جود تو بخشندگی کند
باید کرم به خاک درت بندگی کند
مظلوم چون تو کیست کز آغاز زندگی
با دخت قاتل پدرش زندگی کند
یک عمر بود تلخ ترین زندگانی ات
تا آنکه کشت یار به فصل جوانی ات
هر گه تو را به چهرۀ مأمون نظاره شد
بر غربت پدر جگرت پاره پاره شد
روزی که عقد بست به تو دخت خویش را
سر تا به پات شعله ز داغ دوباره شد
پیوسته حبس بود به دل سوز و آه تو
دردا که گشت خانۀ تو قتلگاه تو
پیوسته بود سوز درون شمع محفلت
با تو چه می گذشت خدا داند و دلت
دندان نهاده روی جگر سال ها بسی
تا دخت قاتل پدرت گشت قاتلت
هر تیر غم که داشت قضا بر دل تو دوخت
از بس که سوختی جگر زهر بر تو سوخت
یار تو مار گشت و به جانت امان نداد
یک لحظه روی خوش به تو مولا نشان نداد
بعد از حسین هیچ امامی به وقت مرگ
مثل تو ای ولی خدا تشنه جان نداد
از شعله های سوز درون سوخت حاصلت
بگریست بر غریبی تو چشم قاتلت
عمر تو در بهار جوانی تمام شد
تشییع پیکر تو به بالای بام شد
افتاد بین کوچه تنت از فراز بام
این گونه از جنازۀ تو احترام شد
تا هست آسمان و زمین داغدار تو
پیوسته اشک دیدۀ "میثم" نثار تو
شاعر: حاج غلامرضا سازگار
--------
توجه ! به علت تایپ اشعار امکان هر گونه غلط تایپی در متن اشعار وجود دارد
درصورت برخورد با غلط ها ،جهت رفع آنها ما را در قسمت نظرات مطلع فرمایید. باتشکر
نظرات