- منتشر شده در پنج شنبه, 07 مرداد 1400 21:33
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 723
دریا در غدیر
چشمهها جوشید و جاری گشت، دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا، در غدیر
فصل باران بود و رویش، فصل سبز زیستن
خنده، گل میکرد بر لبهای صحرا در غدیر
بود پیدا در زلال جاری تکبیرها
نقطه پایان عمر تشنگیها در غدیر
جبرئیل آمد که: بلِّغ یا محمد! زانکه نیست
این تجلی را مجال جلوه إلاّ در غدیر
رفت بالا از جهاز اشتران و خطبه خواند
خطبهای شورآفرین و شورافزا در غدیر
تا که بردارد پیمبر پرده از رازی بزرگ
کرد بیرون زآستین دست خدا را در غدیر
عرشیان، در اشتیاق خاکیان میسوختند
تا علی با دست احمد رفت بالا در غدیر
«گفت: هرکس را منم مولا، علی مولای اوست»
کرد گل، گلنغمه احمد چه زیبا در غدیر...
نخل سرسبز نبوت شد گل آرا تا که شد
از فروع دین تولا و تبرا در غدیر
دستِ رد بر سینه اغیار میزد آشکار
«عادِ مَن عاداهِ» او افکند غوغا در غدیر
گاه بیعت بود و، بدعت پا به پای فتنهها
خیمه میزد در کنار آرزوها در غدیر
خشمهای شعلهور، پژواک کینِ جاهلی
خط سیر خود جدا کرد آشکارا در غدیر...
گل به لب می کاشت اما،خار تردیدی که داشت
زود بالا رفت از دیوار حاشا در غدیر
یاد دارید ای زلالی فطرتان می پرست
پیر می خواران صفا می کرد با ما در غدیر
یاد دارید ای حماسی طینتان سر بدار
بوالفضول فتنه را، رسوای رسوا در غدیر
کهکشان در کهکشان، اشراق بودوروشنی
از طلوع آفتاب عالم آرا، در غدیر
طور بودونور بودو کشف واشراق وشهود
شد بهشت آرزوها، آشکارا در غدیر
لَنْ تَرانی گو، ترانی گوی شد تا جلوه کرد
با تماشاییترین تصویر، مولا در غدیر
خم به جوش آمد که ساقی، ساقی کوثر،شدست
می ز چشم مست ساقی باده پیما،درغدیر
هرچه پیمودید یاران، باده بادا نوش تان
با حریفان گفت ساقی نوش بادا،در غدیر
گل سرود شوق را، هستی بلب دارد که من
آنچه را گم کرده بودم گشت پیدا در غدیر
دست افشانیم و پاکوبان که با دست خدای
فتنه های دیرپای افتاد از پا در غدیر
.......................
دکتر محمدعلی مجاهدی(پروانه)
.......................
کانون شاعران آیینی استان قم