- منتشر شده در یکشنبه, 12 خرداد 1392 12:13
- نوشته شده توسط کارگروه فرهنگی
- بازدید: 2418
حمد بی قیاس خدایی را سزاست كه ابتهاج كمال معرفت به توحید، موجب وصال و محرمیت اسرار است. فیاضی كه برای اثبات حقیقت محض و نمایاندن جمال و كمال خود، كاینات را بیافرید تا انسان از آثار صورت وجودی پی به معانی برد و با تحصیل تعالیم عالیه با عالم بینشان آشنا گردد. « سنُریهِم آیاتنا فيِ الآفاقِ وَ فی اَنفُسهِم حَتی یتَبيَن لَهم اَنَهُ الحَق». (ادامه در ادامه مطلب)
علیمی كه به حكمت بالغة خود خلعت خلافت را بر قامت رسای آدم بیاراست: « و لقد كرمنا بنی آدم» و او را وارد عالم كل اسماء گردانید: « وَ علَم آدَمَ الاَسماءَ كُلَها» تا به صورت الهی كه «اِنَ الله خَلَق آدَمَ علی صُورَته» مزین شده و شایستگی ولایت مطلقه بر عالمیان را داشته باشد.
خدایی كه به مقتضای حكم الهیه، ولایت مطلقه را به آدم واگذاشت و او را برای ارشاد خلایق بگماشتو تمام كاینات را مسافر سفر انسانیت و طایر معارج آدمیت قرار داد تا انسان از همة آنها تعالیم باطنیه را اخذ نموده و از بابالابواب، وارد عالم رب الارباب گردد: « وَتَری الجِبالَ تَحسبها جامدهً وَ هی تَمُرُ مرَ السَحاب».
پروردگاری كه بساط ارشادیه را در جامعة بشریت منسبط ساخت و بعضی از افراد انسانی را به جهت كمال عروج قلبیه به تشریف منصب رسالت و امامت بنواخت تا آراء باطله و فاسده و اهواء عاطله و كاسده را از خیال و دماغ خلایق خارج سازند وانان را به صراط مستقیمه هدایت نمایند.
حكیم مطلق در تنگنای تجسس حقایق، وسایل سعادت را تأمین نموده است، و برای كمال موفقیت وسیلة مهمی به انسان ارزانی داشته و آن وسیله همانا عقل است كه در نهاد آدمی به ودیعه نهاده تا پایة خود را بداند ومقام ارجمند خویش را بشناسد. اما برای تكمیل رحمت و تتمیم عنایت به این حد هم بسنده نكردو برای شناختن راه از چاه و تحرز از غلط و اشتباه، انبیاء و اوصیاء و اولیاء را تعیین فرمود تا راه تقویت آن نیروی مقدس و طریق استعمال آن را بیاموزند: «لَقَد اَرسلنا رُسُلَنا بِالبَینات وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الكتابَ وَالمیزانَ لیقومَ الناسُ بِالقسط».
معاد جسمانی و روحانی
معاد یعنی برگشتن از حیات بسوی ممات در دنیا و از ممات بسوی حیات ابدی. دربارة معاد بین طوایف اختلافات عظیم واقع است. شیعیان قائلند بر ثبوت معاد جسمانی و طوایفی قائلند بر معاد روحانی، اما منكر اصل معاد طایفة دهریهاند. دهریه غیر از دهر، محیی وممیتی را قائل نیستند و صانع را دهر دانستهاند، لهذا بعث و اعاده را منكرند، چنان كه قرآن كریم از ایشان حاكی است: «وَقالُوا ما هی اِلا حیاتُنَا الدنیا نَمُوتُ و نَحیی و ما يُهلكُنا اِلاَ الدَهرُ».
ایشان حیات و ممات را تعبیر كردهاند بر تحلل طبایع محسوسه و تركیب آنها، عقیدة ایشان نیست مگر الحاد و زندقه و كلام ما در این مقام از این جهت به این طایفه نیست. زیرا بعد از ثبوت وجود صانع و اثبات وجود ارسال رسل، فساد مقالة ایشان بینیاز از اقامة دلیل و برهان است.
ضرورت معاد
ملاحدة فلاسفه كه متمسك شدهاند به امتناع اعادة معدوم، نه دلیلی دارند كافی و نه برهانی دارند وافی، بلكه در مقابل قرآن كریم تمسك به شبهات واهیه كردهاند.
عقل سلیم و نظر صریح حكم می كند به وجوب معاد و حاصل، این است كه ایقاع به مشقت تكلیف بلا اجر و جزا، عبث و لغو است و این لایق حكمت و بی نیازی حضرت باریتعالی نیست ، چنان كه خداوند متعال در قرآن مجید چند جایگاه تقریر فرموده كه یكی از آیات این است :«وَما خَلَقنَا السَماءَ وَ الاَرضَ و ما بینَهُما باطلاً ذلك ظَن الَذین كَفَروا فَویل للذین كَفَروا من النار، اَم نَجعلُ الَذین آمنُوا وَ عملُوالصالحاتِ كَالمُفسدین فيِ الاَرضِ اَم نَجعلُ المُتَقین كَالفُجار»
چون وعده به ثواب و وعید به عقاب متحقق شده و ایصال هیچ كدام در دنیا وقوع ندارد، و نیز دنیا خانهای محفوف به مكاره و مملو از كدورت روحانیه و جسمانیه و بنا بر این كه اكثر كفار و فجار در دار دنیا طریق نفسانیت كه ملایم نفوس خسیسه وطبایع سخیفة ایشان است میپیمایند، پس دار دیگری اگر نباشدهر آینه تكلیف عاطل و وعد و وعید باطل گردد، واین عقلاً محال و از واجب الوجود حكیم، ممتنع الصدور است.
حق تعالی عباد را مكلف كرده و تكلیف، مستلزم پاداش است، پس اگر معاد واجب نبود، لازم آید حصول ظلم و این كه تكلیف عبث و لغو شود، و این خود دور از حكمت الهی است. از سوی دیگر در این آیات ظرایف بسیاری است در تقریر جهان دیگر و اثبات معاد جسمانی: باید دانست خداوند متعال كه انسان را بیافرید، آیا ازبرای راحت آفرید یا رنج؟ یا نه از برای راحت و نه از برای رنج؟پس گوییم روا نباشد كه از برای رنج آفریدند كه این لایق رحمت او نیست، و روا نبود كه نه از برای راحت و نه از برای رنج آفریدند، به جهت آن كه وقتی ما در عدم بودیم این معنی خود حاصل بود. پس معلوم شد از برای راحت آفریده و این راحت نیز در دنیا نیست وآنچه را مردم راحت پندارند، دفع الم است. چنان كه كسی گرسنه میشود و طعام میخورد، خوردن طعام را لذت پندارد، در صورتی كه دفع الم جوع است و از این است كه هرچه گرسنگی صعبتر باشد، لذت بیشتر نماید، پس جهان دیگری باید كه لذت و سعادت حقیقی و جاودانی در آن عالم حاصل آید.
اگر معاد نباشد مظالم عباد زایل و اهل صلاح با اهل فساد یكی و ارسال رسل لغو ووعد و وعید و ترغیب به طاعات و تهدید از معاصی عبث بوده وباید كه افضل انبیاء با شقی الاشقیاء برابر باشد. و این راحت و رنج فقر و غنا و صحت ومرض این جهان، پاداش نیست بلكه امتحان و ابتلاء است: «اَلذی خَلَق المَوتَ وَالحیوهَ لیبلُوَكُم اَيُكُم اَحسَنُ عملاً وَ هوالعزیزُ الغَفور».
در ایجاد این مخلوقات متكثره و تكوین این همه مكونات مختلفه كه حق تعالی از روی حكمتی در هر نوعی از آنها اثری و در هر صنفی خاصیتی به ودیعه نهاده است، برخی بطور اخص منظور نظر بوده و حق تعالی آنها را غایت صنع عظیم خویش قرار داده است.
در میان این همه مخلوقات نا محصور و صنایع عجیبه از علویات وسفلیات كه برای تعیش این زندگی چند روزة اندك و فانی است ـبه قسمی كه هر یك از آنها در موقع اقتضاء ضروری میباشندـ وجود بنی نوع انسان اكمل و اشرف آمده وخلقت او بر احسن قوام و اتم نظام صورت گرفته است: «لَقَد خَلَقنا الانسانَ فی اَحسنِ تَقویمٍ» و نفوس كلیات و جزئیات و قوای ممیزه در او مودوع گردیده تا بواسطة آنها از مرتبة حیوانیت ترقی نموده خود را به اوج كمالات عالیه برساند. پس این خلقت بدیع و صنع لطیف دلالت كند بر این كه مقصود از انشاء وجود انسانی و ابداع این عالم دنیاوی نه همین زندگی خسیس و پست است كه در ظرف این مدت قلیل با مشوب بودن آن به انواع آلام و مخلوط گشتن آن به همة كدورات واقسام به طور كلی مضمحل گردد: «اَفَحسبِتُم اَنَما خَلَقناكُم عبثاً وَ اَنَكُم اِلَینا لا تُرجعُونَ».
انشاء این عالم عظیم وآیات قرآنیه و فرمایشات سفراء الهیه خبر میدهد از وجود عالم دیگری كه او را زوال نبوده و راحتی آن به تكدرات و اقسام ممشوب نگردیده و نعم آن هرگز مقرون به تخفیف و انقضاء نخواهد بود.
علوم حقیقی امروزه محسوس میكند آنچه را كه در حدود چهارده قرن پیش قرآن مجید اعلام فرموده: «وَتَرَی الاَرضَ هامِدَهً و فَاذا اَنزَلنا علیها الماء اهتزت و ربت و انبت من كل زوج بهیج». این استدلال به وجود نباتات و حیات و ممات آنها برای محسوس كردن، كمال دلیل معقول است، به جهت آنكه بهترین دلیل عقلی و نظری آن است كه به حس منتهی گردد. گویا منكران معاد را به آزمایشگاه دعوت میكند تا عودت اشیاء را به ایشان بنمایاند.
از سوی دیگر، چنان كه گذشت، خداوند تبارك و تعالی به جهت عدل و حكمت خود استدلال می كند به وجوب معاد برای مجازات و اثابة محسن و تعذیب عاصی و تمیز خوب از بد و تشخیص حقوق از ارباب آن و استقرار مظلمهها در اصحاب آنكه لابد است از عالم دیگری كه مجازات شود از انتصاف مظلومین از ظلام و ایصال ذوی الحقوق به حقهای ایشان.
در هر آیه از قرآن كریم كه كلمة «قیامت» و «یومئذ» و «جنت» و«جهنم» و «وعد» و «وعید» و رجوع بسوی حق و عقاب بعد از موت و لفظ «یحیی» و «یمیت» و روز «نفخ صور» ذكر شده و آیات كثیرة دیگر، دلالت دارد به زوال جهان طبیعت و وجود و وجوب قیامت.
علماء و دانشمندان طبیعی نیز معتقدند به زوال و اضمحلال جهان طبیعت و یقین دارند كه این جهان دوام نخواهد داشت و گویند این زمین و آسمانها و هر چه در آنهاست، دستخوش نابودی و فنا هستند و حكمای الهی نیز به این حقیقت اعتراف دارند. یعنی حكمای طبیعی و حكمای الهی در این زمینه به این نتیجه میرسند كه آن عدم بقاء این جهان است، جز اینكه حكیم طبیعی انقراض جهان را امری طبیعی دانسته و برای این موضوع علل طبیعی جستجو میكند، گوید زمین داغ شده دیگر جای اقامت نیست، ولی حضرت انبیاء علیهم السلام آن را معلول ارادة الهی دانسته میفرمایند: روز قیامت زمین چون كورة حدادان شده و وضع كنونی خود را از دست خواهد داد: «یوم تبدل الارض غیر الارض و السماوات و برزوالله الواحد القهار».
نظریة معاد روحانی
قائلین بر معاد روحانی دو فرقهاند از حكمای فلاسفه: فرقة مشائیین و فرقة اشراقیین. فرقة اول قائلند بر این كه لذایذ و آلام جسمانی بعد از موت بالمره منقطع میشود از نفس ناطقه، و نیز گویند لذت روحانی اشد و اشرف از لذایذ جسمانی است.
اینان گویند لذایذ و آلام جسمانی وارده در كتاب و سنت به جهت ترغیب و تشویق نفوس بشری است كه انس گرفتهاند بر لذایذ و آلام بدنیه و غیر از لذایذ و آلام جسمانی، لذت و الم دیگر تعقل نكنند. گویند معاد، معاد روحانی است و آن عبارت از مفارقت نفس است از بدن و اتصال آن است به عالم مجردات، و گویند معاد نامیده شد زیرا روح عود كرد به حالت اصلیه كه تجرد محض است.
ایشان گویند تعلق روح بر بدن به جهت تحصیل كمالات است در دنیا نه مقتضای ذات او، واستدلال كردهاند بر بطلان معاد جسمانی به اینكه تولد اشخاص وقت اعاده، بدون توالد از پدر و مادر باطل است، و نیز گویند دوام احتراق به ابقاء جسم محال است، به این جهت قول بر معاد جسمانی باطل است.
این استدلالات ایشان باطل است: اولاً با امكان عقلی نسبت به ملاحظة قدرت الله، ثانیاً با امكان وقوع تولد بدون پدر و مادر. ثالثاً با ادلة قائلین بر اعادة معدوم كه ذكر خواهد شد. ایضاًدوام احتراق به ابقاء جسم اولاً با استحالة جسم بر اجزاء ناریه ممكن است. ثانیاً به تبدیل اجزاء سوخته شده به اجزاء غیراولی از جای سوخته شده كه در دنیا مشاهده میكنیم، و حق تعالی در قرآن كریمبه این قسمت تصریح فرموده است: «كلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب».
اما طایفة ثانیه كه اشراقیین نامیده شدهاند، قائلند به تجرد، واثبات لذایذ و آلام جسمانی نیز كردهاند. گویند چون لذت و الم جسمانی بدون تعلق به جسم شاید نتواند حاصل شود، در این صورت محتاج است به قالب مثالی. ولی قالب مثالی مختص است به عالم برزخ، نه روز قیامت كه خداوند متعال فرموده: «الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون» و یا دوزخی كه: «هم فیها خالدون»، و نه اعراف كه خداوند متعال فرموده: «وبینهما حجاب و علی الاعراف رجال یعرفون كلا بسیماهم».
معاد جسمانی و روحانی
با تصدیق حضرات انبیاء و ائمة اطهار علیهم السلام و به مفاد آیات و محكمات قرآن مجید، معاد جسمانی ثابت میشود، اعتقاد به معاد جسمانی از ضروریات دین مبین اسلام و منكر آن خارج از عداد مسلمین میباشد، چنان كه نص است در آیات كریمه كه تأویل آنها معقول نیست.
بعضی از آیات مطابقاً و بعضی تضمناً و بعضی التزاماً وبعضی نصاً و بعضی ظاهراً و بعضی تأویلاً دلالت دارند بر زوال دنیا و وجود و وجوب معاد. آیات مذكوره دلالت دارند بر قدرت كاملة حق تعالی به ایجاد كل اشیاء از كتم و عدم و اعدام آنها بعد از موجود شدن، و این كه فرموده: «ان الله علی كل شئ قدیر» اشاره است به قدرت مطلقیه، و «كل شئ» جهات كلی و عمومی دارد یعنی دارای هر نوع قدرت و شامل استیلا به هر چیز از حیث قدرت است، و نیز تمام ادلة عقلیه دلالت دارند بر وجود و وجوب معاد و بعث ابدان و اعادة تعلق روح مفارقت كرده بسوی او و ادخال وی در بهشت كه دار لذت حسیه و عقلیه است و نار كه دار آلام جسمیه میباشد.
پس، جمع كردن میان انكار معاد جسمانی و تصدیق نمودن قرآن مجید و نبوت حضرت ختمی مرتبت(ص) ممكن نیست. زیرا كسی كه در آیات قرآن كریم خوض كند، میداند كه مسأله معاد جسمانی نه چنان است كه قابل تأویل شود، چنان كه خداوند متعال در قرآن مجید میفرماید: «هو الذی یبدأ الخلق ثم یعیده». این آیه دلیل است بر جواز عود فی نفسه و اگر ممتنع بود، می باست كه از آغاز موجود نمیشد. در قدرت مطلقة حق تعالی، بدو خلقت انسان و اعادة آن بعد از خاك شدن و پوسیدن جسد، تفاوتی ندارد: «كما بدأكم تعودون » و «هو خلقكم اول مره و الیه ترجعون».
در آیة دیگر میفرماید: «و ضرب لنا مثلا ونسی خلقه قال من یحی العظام و هی رمیم قل یحییها الذی انشأها اول مره». این آیه نیز دلیل است به دو اصل مهم: یكی جواز از اعادة ذاتی و دیگری كمال قدرت، و این كه در آخر آیه میفرماید: «و هو بكل خلق علیم» دلیل است بر كمال علم. بنابراین چنان كه انشاء خلایق در اول مره ظهور دارد، هكذا اعادة آن در مرتبة ثانیه ظاهر است در همان خلقت و تركیب و تهیكل كه در دنیا بوده، و لذا قول قائلین بر معاد جسمانی و روحانی معاً، از باب اراده الله، جمع بین حكمت و شریعت است و اعتقاد پاك و خالص همین بوده و اقوای اقوال است. و خدای تبارك و تعالی نیز به رأفت و لطف خویش در قران مجید در چند جایگاه به طریق عدیده و از جمله در آیات فوق، معاد جسمانی را بیان فرموده است.
منابع
سایت مداحان قم
1. دشتی، محمد، نهج البلاغه، خ 132
2. معاد – آیت الله دستغیب .
تهیه و تنظیم:علی اکبر صفری