عیدالله الاکبر اشعار ویژه عید غدیر

ترتیل قرآن کریم 30 جزء

 

بخش های ویژه سایت مداحان قم
اخبار مذهبی , مداحی , مداحان , شاعران
اشعار مذهبی , اشعار مداحی
دانلود مداحی , مداحان اهلبیت ,مداحان قم
گلزار شهدای مجازی,وصیت نامه خاطرات شهدا کلیپ شهدا صدای شهدا
معرفی نامه و زندگی نامه مداحان و شاعران اهل بیت

اوقات شرعی

افراد آنلاین

ما 136 کاربر آنلاین داریم

آمار بازدیدکنندگان

امروز
دیروز
این هفته
این ماه
کل آمار
2035
2469
19538
79684
32051923
Your IP: 3.135.247.17

تو دوره تکاوری، دانشجوهای افسری رو برده بودیم راهپیمایی استقامت. هوا شدیداً گرم بود و همه بریده بودن. نگاهم افتاد به صیاد. مثل اینکه بدجوری بهش فشار اومده بود. بدجوری عرق ازش می ریخت. یه لحظه احساس کردم داره مثل یخ تو آفتاب آب می شه! خیلی تعجب کردم، چون شنیده بودم قدرت بدنی بالایی داره. ولی باز پیش خودم گفتم:« خب حق داره بِبُره، چون هوا واقعا گرمه». رفتم نزدیکش و بهش گفتم:« اگه برات سخته، میتونی یواش تر بیای» قبل از اینکه چیزی بگه یکی از دانشجو ها پریدجلو و گفت:«ببخشید استاد، ایشون روزه اس!» با تعجب گفتم «روزه؟!» گفت: بله، خب الان ماه رمضونه! ایشون هم شونزده- هفده روزه که روزه میگیره!

سر جام خشکم زد. صیاد بدون اینکه حرفی بزنه ازم دور شد.

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تغییر کد امنیتی

این سایت توسط گروه مهندسی نرم افزار انعکاس برتر طراحی و اجرا شده است