- منتشر شده در جمعه, 06 مرداد 1391 01:00
- نوشته شده توسط آوینی
- بازدید: 2662
موضوع:بال در بال ملائک
یازدهم فروردین ماه سال 1372 حاجی را در اهواز دیدم، حاجی برای ادامه حقیقت جنگ به
آنجا آمده بود. به خنده گفت:«تهران دنبالت می گشتم. اهواز گیرت آوردم! خودت را آماده كن،
با عكسهایت، برای روایت خرمشهر...
صحبت به درازا كشید.
حاجی گفت:«این تلخی ها همیشه مثل شهادت شیرین است و این طبیعت حیات انسان
میباشد كه با غلبه به رنجها و آرمانها زنده بماند و من هم مظلومیت بسیجیان را غریبانه
میبینم و خودم نیز در این مظلومیت قرار گرفتهام اما زمانی كه آقا دوباره موتور روایت فتح را
روشن كرد من دوباره جان گرفتم و امید آقا به دل سوخته ها است كه در این خانه وجود دارند.
اشكهای رهبر با اشكهای بسیجیان مخلوط شد مرتضی بال در بال ملائك پرواز كرد.
سرود لالهها دوباره جان گرفت و دوربین من پس از چهار سال با ریختن اشك به كار افتاد.
منبع : كتاب همسفر خورشید