- منتشر شده در جمعه, 06 مرداد 1391 01:00
- نوشته شده توسط آوینی
- بازدید: 2201
موضوع:شهیدآشنا
روزی كه به پاكستان رسیدیم سید عجیب دلشاد بود، یك روز به كنار مزار عارف حسینی رفتیم.
آقا مرتضی نشست، كنارمزار و برای ساعتی گریه كرد معاون شهید عارف حسینی آنجا بود.
با چشمانی شگفتزده به او نگریست! با تعجب پرسید:«شما قبلاً ایشان را دیده بودید»
سید مرتضی اشكهایش را پاك كرد و از كنار مزار برخاست و گفت:
«خیر، من قبلاً ایشان را ندیده بودم»
مرتضی تمام شهدا را میشناخت، خون همه آنها در رگهای او میجوشید. چهره هر شهیدی
را كه میدید میگفت:«فكر كنم روزی من او را دیدهام اما همه آنان را مرتضی به چشم یقین
دیده بود. شب های سید شبهای نجوا با شهیدان بود»
منبع : كتاب همسفر خورشید