- منتشر شده در جمعه, 06 مرداد 1391 01:00
- نوشته شده توسط آوینی
- بازدید: 2254
موضوع:گل سرخ
مرتضی چون گلی سرخ میان بچه های روایت می درخشید، همه از تلألو وجود او جان
می گرفتند، امید حرف اول چشمان بغض آلودش بود، با وجود تمام غصه های سالهای جنگ
و شهادت دوستان بر روی دو پایش ایستاده بود.
اما هنوز در سر سودایی داشت، دلش نمی خواست مردم اسطوره های ایمان را به فراموشی
بسپارند.
«روایت فتح» دوباره به راه افتاد. اما همه گله داشتند که آن روح و نوای قبلی در فیلمها نیست.
کار «روایت» پس از جنگ سخت تر شده بود، حاجی با عصبانیت به بچه ها گفت:
« شما را به خدا در مورد من هر فکری می خواهید بکنید اما در مورد این یکی دیگر قضاوت
نکنید، روایت فتح اصلا از من نیست،
از یک جای دیگر است.
مشکل ما این است که مقدار فیلم هایی که در دسترس داریم، محدود است و برای اجرای امر
آقا مجبوریم برای زنده نگهداشتن و استمرار روایت فتح، آن را کمی طولانی تر کنیم، چون در
حال حاضر دستمان به فیلمهای جنگ در آرشیو صدا و سیما نمی رسد.
منبع: كتاب همسفر خورشید
راوی: دوست شهید