- منتشر شده در جمعه, 06 مرداد 1391 01:00
- نوشته شده توسط آوینی
- بازدید: 2492
موضوع:داروی درد وصال
مرتضی خیلی خسته بود، خسته عشق و همه میدانند كه نوشداروی این درد، وصال است.
در عملیات طریقالقدس علی به شهادت رسید و در آغوش آوینی آخرین نفس را كشید، اینبار
خون بود كه از دیدگان مرتضی می چكید، برایش سخت بود، علی در نزدیكی او شهید شود و او
كه كمی جلوتر بود....
وقتی عشق حسین (ع) در جانت ریشه كرد، دیگر قدرت ماندن نداری، در قافله حسین(ع) كسی
قصد ماندن ندارد همه بار سفر بستهاند، آنروز كه رضا در كنار او به شهادت رسید، قریب
دو ساعت مرتضی بیتاب و سرگردان در شلمچه راه میرفت، بیقرار بود گمان میكرد از قافله
جا مانده است، یا اینكه قافله سالار او را در كاروان خویش نپذیرفته است. آرام پرسیدم :
«مرتضی جان چرا پریشانی؟» بغض گلویش را فشرد :«من نمیفهمم چرا در این مدت من
شهید نشدهام.درست میدیدم كه درآخرین لحظه تیر به افراد نزدیك من میخورد و من سالم
از كنار آنها بلند میشوم»
منبع: همسفر خورشید