- منتشر شده در چهارشنبه, 23 ارديبهشت 1394 19:40
- نوشته شده توسط کارگروه فرهنگی
- بازدید: 2621
ای هــزاران مـوسیَت از طـور آورده سلام وی مسیحا برده بر حبلالمتینت اعتصام
موسـی جعفـر، امـام العـارفین، نـورالهدی روی قرآن، پشت دین، کهف التقی،خیرالانام
گوهر ششبحر نـور استی و بحـر پنج دُر خــود امـام ابـن امـام ابـن امـام ابن امام
صحن زیبایت همـان صحن امیرالمؤمنین کـاظمینت کـربلا و مـرقدت بیـتالحرام
جان به خاک آستانت فرش چون بال ملک دل در اطراف حریمت چون کبوتر گِردِ بام
هر دری از صحن زیبایت دو صد بابالمراد هـر قـدم از خـاک زوّار تـو یک دارالسلام
با همه ایمان کـه دارم کفـر نعمت کردهام گر به صحنینت برم از جنّت و فردوس، نام
با تـولاّی تــو از اوّل حیــاتم شـد شروع از تو گفتم، از تو گویم، تا شود عمرم تمام
کظم غیظت برده از دشمن هزارانبار دل مهربانیهـات داده زخــم دل را التیــام
نه به دوزخ کار دارم، نه به محشر،نه بهشت دوست دارم تا که در این آستان باشم غلام
چـارده معصـوم را بــالله زیارت کردهاست هر که بر این آستان از دور گوید یک سلام
تـا ز راه دور قبـرت را زیــارت میکنم بـوی جنت آیدم از چار جـانب بر مشام
ای مقـام «قاب قوسینِ» تـو در مطمورهها وی میان سلسله با حیّ سبحان همکلام
خصم در زندان اسیرت کرده، کو تا بنگرد طایـر آزادگـی بـر روی دسـت توست رام
دست در زنجیر و پا درکند و پیشانی به خاک ذکر بر لب،روز و شب،اشکت به دیده صبح و شام
پای تابـوت تـو هم حتی اهانت شد به تو خوب بگرفتنــد از فرزنــد زهــرا احترام
روز و شب با دوست در زیر غل و زنجیرها حال میکردی هماره، ذکر میگفتی مدام
گاه در ذکر سجود و گاه در ذکر رکوع گاه در حـال قعود و گاه در حال قیام
«سندی شاهک» رسانْدَت بر بدن، آزارها آن یهودی خواست کز اسلام گیرد انتقام
روزها را روزه، شبها در مناجات و نماز دوره سالت به زندان بود چون ماه صیام
یوسف زهرا! شنیدم بر رخت سیلی زدند با کدامین جـرم مولا؟ بـا کدامین اتهام؟
پیکرت بر تختهای با آنچنان جاه و جلال تختـۀ در بـود روی شانـۀ چندین غلام
بود جسمت بر زمین،چون پیکر جدت سه روز گریه بر مظلومیات میکرد چشم خاص و عام
نه تنت بر خاک عریان، نه سرت بر نوک نی نه حریمت را کسی آتـش زد ای عالی مقام!
نه تصـدّق داد کـس در کوفـه بر معصومهات نه عزیـزان تــو را بردنــد سـوی شهـر شام
تا جهان باقی است باید بهر جدت گریه کرد آنکه بی او گریه بر هـر دیـدهای باشد حرام
اشـک او از دیــدۀ هــر شیعه ریـزد متصل داغ او در سینههــا پیوستـه باشـد مستدام
چشم «میثم» اشک میریزد به یاد کشتهای کز غمش پیوسته گرید هفتباب و چارمام
شاعر: حاج غلامرضا سازگار