- منتشر شده در یکشنبه, 07 آبان 1391 20:32
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 7728
فعالیتهاى امام علی النقی علیه السلام در مدینه
گرچه در متون تاریخى، به طور تفصیل و مشخص، به خدمات و فعالیتهاى فرهنگى، سیاسى و اجتماعى امام هادى علیه السلام در «مدینه» تصریح نشده است، ولى از شواهد و قراین تاریخى و گفتگوهاى آن حضرت با افراد، مىتوان به جلوه و نمودارى از تلاشهاى آن حضرت پى برد. اینك پارهاى از قراین و موضوعات روشنگر این حقیقت:
1 - ارتباط مداوم دانش دوستان و علاقهمندان به خاندان پیامبر(ص) با امام(ع) و آمد و رفت چهرههاى سرشناس و نمایندگان مردم از راههاى دور و نزدیك به خانه آن حضرت.
«داویت. م. رونلدسن» پس از بحث مفصلى درباره امام هادى علیه السلام مىنویسد:
«گروه زیادى از شهرهاى شیعهنشین همچون عراق، ایران و مصر، براى استفاده از محضر او به سوى مدینه می شتافتند. » (1)
2 - گزارش مسؤول امور نظامى و نماز از امام علیه السلام نزد متوكل و اینكه وجود آن حضرت در «مدینه» موجب بیرون رفتن دو پایگاه مهم توحید از سیطره و حاكمیت حكومت عباسى خواهد گشت.
3 - ترتیب اثر دادن متوكل به گزارشات رسیده و اقدام سریع وى جهت تبعید امام(ع) به «سامرا» و تحت نظر گرفتن آن حضرت.
4 - شكل مكاتبه متوكل با امام علیه السلام و نحوه برخورد او با آن حضرت در نامه و نیز انتخاب یكى از فرماندهان نظامى همراه سیصد سرباز، براى انتقال امام(ع) به «سامرا».
5 - آگاه ساختن افراد از برخى جریانات سیاسى.
«خیران اسباطى» مىگوید:
«در مدینه خدمت على بن محمد علیه السلام رسیدم. پرسید: از واثق چه خبر؟
- جانم به فدایت، در كمال سلامتى است، من به تازگى - یعنى ده روز است كه - از او جدا شدهام و او در سلامتى كامل بود.
- مردم مدینه مىگویند كه او مرده است.
- عرض كردم، من تازه او را دیدهام.
- مردم مىگویند كه او در گذشته است.
وقتى امام فرمود: مردم مىگویند، فهمیدم كه مقصود از مردم خود آن حضرت است.
سپس امام(ع) پرسید: متوكل در چه وضعى بود؟
- وقتى من آمدم او در بدترین وضع در زندان بود.
- او هم اكنون زمامدار است، «ابن زیات» (محمد بن عبد الملك زیات وزیر واثق) چه مىكرد؟
- مردم فرمانبر او هستند و فرمان، فرمان اوست.
- این مقام براى او شوم است و دچار نكبت خواهد شد.
امام(ع) لحظاتى سكوت كرد، سپس فرمود: اى خیران! ناگزیر مقدرات و دستورات الهى باید اجرا شود. «واثق» مرد و «متوكل» بر جاى او نشست و «ابن زیات» كشته شد.
عرض كردم: فدایتشوم، چه زمان؟
فرمود: شش روز پس از بیرون آمدن تو از «سامرا». (2)
سایت مداحان قم:
نكاتى در مورد این گفتگو:
الف - این فراز تاریخى بیانگر نحوه برخورد و تاكتیكهاى سیاسى امام علیه السلام در برابر جریانهاى سیاسى روز است. سؤال آن حضرت از وضعیت حكمران و وزیر او و نیز خلیفه آینده آن هم از شخصى كه با مسائل سیاسى آشنایى كامل داشته و با افراد مورد سؤال ارتباط نزدیك دارد، نشانگر این است كه امام(ع) هر چند در «مدینه» و دور از پایتخت است، ولى اوضاع و جریانات سیاسى حكومت را كاملا تحت نظر داشته و از آخرین تحولات مطلع است.
ب - امام علیه السلام خبر مرگ «واثق» را در آغاز از قول مردم «مدینه» نقل كرد تا جلو هر گونه خطر احتمالى را بگیرد، ولى هنگامى كه در طرف، آمادگى لازم را به وجود آورد و او احساس كرد این خبر جز از ناحیه امام(ع) و علم امامت امكان ندارد با این سرعت به «مدینه» رسیده باشد، موضوع را به صورت قطعى تشریح كرد.
ج - امام علیه السلام در این گفتگو به صرف بازگو كردن حادثه به عنوان یك خبر بسنده نكرد، بلكه آن را در چارچوب قدرت و علم و حاكمیت و فرمان خداوند دانست و با بیان ظریف و جالبى به یكى از سنتهاى تغییر ناپذیر الهى اشاره كرد و در حقیقت، ذلت و نكبت متوجه به سردمداران عباسى را معلول جنایات و ستمگریهاى آنان دانست. و این بیان، هشدارى به سردمداران آینده عباسى بود كه چنانچه آنان نیز روش نیاكان خود را دنبال كنند به سرنوشت ایشان دچار خواهند گشت.
6 - موقعیت امام علیه السلام با «بغاى بزرگ» یكى از افسران ارشد و متنفذ حكومت عباسى.
درباریان، فرماندهان و سرداران نظامى دستگاه خلافت عباسى همچون اربابانشان پایبند و دلبسته به حكومت و فرمانروایى بوده و نسبت به علویان به ویژه امامان علیهم السلام دشمنى و كینه خاصى داشتند، از این رو، پیشوایان دین به همان نسبت كه خود را از حكمرانان دور نگه داشته و در برخورد با آنان احتیاط لازم را معمول مىداشتند، نسبت به وابستگان حكومت نیز این روش را پى مىگرفتند. ولى در مواردى كه زمینه را مساعد مىدیدند؛ سعى مىكردند به بهانهاى با ایشان تماس گرفته و آنان را به مسیر حق رهنمون سازند و یا دست كم از وجود آنها براى رفع مشكلات شیعیان استفاده كنند. برخورد امام هادى(ع) با «بغاى بزرگ» در مدینه نمونهاى از این برخوردهاست.
پیش از بیان دیدار امام(ع) با «بغا» به پارهاى از اظهار نظر مورخان درباره این سردار بزرگ ترك اشاره مىكنیم تا به اهمیت و موقعیت برخورد امام(ع) با او پى ببریم. مسعودى مىنویسد:
«در میان تركها، «بغا» پایبند به دین بود و نسبت به علویان مهربانى و خوشرفتارى مىكرد. » (3)
سپس از قول خود او داستانى راجع به مهربانى وى نسبت به یكى از علویان نقل مىكند كه خلاصه آن چنین است:
«معتصم بر یكى از علویان خشم گرفت و به من دستور داد تا او را در میان حیوانات درنده بیاندازم تا طعمه درندگان گردد، ولى من تحت تاثیر دعاها و سخنان او قرار گرفتم و از این كار منصرف شدم و او را آزاد كردم و تعهد گرفتم كه تا معتصم زنده است خود را نشان ندهد. » (4)
سپس به خوابى كه دیده اشاره مىكند و مىگوید:
«در خواب به حضور پیامبر(ص) رسیدم، فرمود: اى بغا! تو نسبت به فردى از امت من مهربانى كردى. او درباره تو دعایى كرد كه به اجابت رسید. . .
عرض كردم: اى رسول خدا! از پروردگارت بخواه كه عمر مرا تا 95 سال طولانى كند. پیامبر(ص) دعا كرد. مردى در كنار رسول خدا بود، او نیز براى من دعا كرد و گفت: خدایا او را از آفت و بلا حفظ كن.
به او گفتم: تو كیستى؟ گفت: على بن ابیطالب. از خواب بیدار شدم در حالى كه نام على بن ابیطالب بر زبانم جارى بود. » (5)
تاریخ بین امام هادى علیه السلام و چنین فردى كه از چنان زمینه و ویژگیهایى برخوردار است دیدارى را ثبت كرده است: در سال 230 هجرى قمرى كه امام(ع) در مدینه بود، اطراف این شهر مورد هجوم و غارت اعراب «بنى سلیم» قرار گرفت، به گونهاى كه گروه زیادى كشته شدند و اموال و چارپایان آنان به غارت رفت.
كارگزار مدینه سپاهى را براى سركوبى شورشیان بسیج كرد ولى از آنان شكستخورد. «واثق» ناچار «بغاى كبیر» را با نیروى انبوهى براى سركوب شورشگران فرستاد.
«بغا» وارد مدینه شد و با شورشیان جنگید، عدهاى از آنان را كشت و گروهى را به اسارت گرفت، بقیه نیز پراكنده شدند. (6) ابوهاشم جعفرى مىگوید:
«هنگامى كه «بغا» با سپاهش وارد مدینه شد تا به نبرد اعراب شورشى برود امام هادى علیه السلام به ما فرمود: با من بیرون آیید تا برویم و ببینیم این سردار ترك چگونه نیروهاى خود را براى سركوبى شورشگران آماده و مجهز كرده است. ما به بیرون رفتیم و بر سر راه ایستادیم. سپاهیان «بغا» از جلو ما گذشتند، هنگامى كه «بغا» در برابر ما قرار گرفت امام(ع) با او به زبان تركى سخن گفت. او از اسب فرود آمد و بر پاى مركب امام(ع) بوسه زد.
من (از این منظره شگفت زده شدم و) بغا را سوگند دادم و به او گفتم: امام(ع) به تو چه فرمود؟ بغا پرسید: آیا این فرد پیغمبر است؟
گفتم: نه. گفت: او مرا به اسمى خواند كه در كوچكى و در بلاد ترك بدان خوانده مىشدم و تا كنون كسى از آن آگاهى نداشت. » (7)
تاریخ از گفتگوهایى كه میان امام(ع) و بغا، همچنین میان یاران آن حضرت و بغا - به احتمال - صورت گرفته سخنى به میان نیاورده است.
آنچه از این گفتگو به دست مىآید دو نكته مهم است:
1 - روش عملى امام(ع) در برخورد با این جریان. در شرایطى كه احساسات مردم بر اثر غارت و كشتار شورشیان جریحهدار شده بود و مردم از دفع فتنه آنان ناتوان مانده بودند، امام(ع) براى دیدار فرمانده مقتدر ترك و لشكریان او با یارانش به بیرون مدینه رفت و با این كار هم بر دلهاى جریحهدار و داغ دیده مردم مرهم نهاد و هم به عنوان رهبر و پیشواى مردم مدینه فرمانده ترك را بر ماموریتش تشویق و ترغیب كرد.
2 - نتیجه مهم این دیدار. بغا كه از پیش متمایل به خاندان پیامبر(ص) بود در این دیدار آنچنان تحت تاثیر رفتار و سخنان امام(ع) قرار گرفت و شیفته آن حضرت شد كه در محضر او به خاك افتاد و بر پاى مركبش بوسه زد.
پىنوشتها:
(1) عقیدة الشیعة، ص 215، به نقل ائمتنا، ج 2، ص 257.
(2) اعلام الورى، ص 341، و الارشاد، ص 329.
(6) ر. ك. الكامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 7، ص 12 - 13.