- منتشر شده در یکشنبه, 12 شهریور 1391 01:38
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 2683
روحیه قریش بر اثر شکست در جنگ بدر سخت افسرده بود. برای جبران این شکست مادی ومعنوی وبه قصد گرفتن انتقام کشتگان خود، بر آن شد که با ارتشی مجهز ومتشکل از دلاوران ورزیده اکثر قبایل عرب به سوی مدینه حرکت کنند.
از این رو عمرو عاص وچند نفر دیگر مامور شدند که قبایل کنانه وثقیف را با خود همراه سازند واز آنان برای جنگ با مسلمانان کمک بگیرند. آنان توانستند سه هزار مرد جنگی برای مقابله با مسلمانان فراهم آورند.
دستگاه اطلاعاتی اسلام، پیامبر را از تصمیم قریش وحرکت آنان برای جنگ با مسلمانان آگاه ساخت. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای مقابله با دشمن شورای نظامی تشکیل داد واکثریت اعضا نظر دادند که ارتش اسلام از مدینه خارج شود ودر بیرون شهر با دشمن بجنگد. پیامبر پس از ادای نماز جمعه با لشکری بالغ بر هزار نفر مدینه را به قصد دامنه کوه احد ترک گفت.
صف آرایی دو لشکر در بامداد روز هفتم شوال سال سوم هجرت آغاز شد. ارتش اسلام مکانی را اردوگاه خود قرار داد که از پشتبه یک مانع وحافظ طبیعی یعنی کوه احد محدود میشد. ولی در وسط کوه بریدگی خاصی بودکه احتمال میرفت دشمن، کوه را دور زند واز وسط آن بریدگی در پشت اردوگاه مسلمانان ظاهر شود. پیامبر برای رفع این خطر عبد الله جبیر را با پنجاه تیر انداز بر روی تپهای مستقر ساخت که از نفوذ دشمن از این راه جلوگیری کنند وفرمان داد که هیچگاه از این نقطه دور نشوند، حتی اگر مسلمانان پیروز شوند ودشمن پا به فرار بگذارد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرچم را به دست مصعب داد زیرا وی از قبیله بنی عبد الدار بود وپرجمدار قریش نیز از این قبیله بود.
جنگ آغاز شد، وبراثر دلاوریهای مسلمانان ارتش قریش با دادن تلفات زیاد پا به فرار گذارد. تیراندازان بالای تپه، تصور کردند که دیگر به استقرار آنان بر روی تپه نیازی نیست.ازاین رو، برخلاف دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، برای جمع آوری غنایم مقر نگهبانی را ترک کردند. خالد بن ولید که جنگاوری شجاع بود از آغاز نبرد میدانست که دهانه این تپه کلید پیروزی است.چند بار خواسته بود که از آنجا به پشت جبهه اسلام نفود کند ولی با تیراندازی نگهبانان روبرو شده، به عقب بازگشته بود. این بار که خالد مقر نگهبانی را خلوت دید با یک حمله توام با غافلگیری، در پشتسر مسلمانان ظاهر شد ومسلمانان غیر مسلح وغفلت زده را از پشتسر مورد حمله قرار داد. هرج ومرج عجیبی در میان مسلمانان پدید آمد وارتش فراری قریش، از این راه مجددا وارد میدان نبرد شد. در این میان مصعب بن عمیر پرچمدار اسلام به وسیله یکی از سربازان دشمن کشته شد وچون صورت مصعب پوشیده بود قاتل او خیال کرد که وی پیامبر اسلام است، لذا فریاد کشید:«الا قد قتل محمد».( هان ای مردم، آگاه باشید که محمد کشته شد). خبر مرگ پیامبر در میان مسلمانان انتشار یافت واکثریت قریب به اتفاق آنان پا به فرار گذاردند، به طوری که در میان میدان جز چند نفر انگشتشمار باقی نماندند.
ابن هشام، سیره نویس بزرگ اسلام، چنین مینویسد:
انس بن نضر عموی انس بن مالک میگوید:موقعی که ارتش اسلام تحت فشار قرار گرفت وخبر مرگ پیامبر منتشر شد، بیشتر مسلمانان به فکر نجات جان خود افتادند وهر کس به گوشهای پناه برد. وی میگوید: دیدم که دستهای از مهاجر وانصار، که در بین آنان عمر خطاب وطلحه وعبید الله بودند، در گوشهای نشستهاند ودر فکر نجات خود هستند. من با لحن اعتراض آمیزی به آنان گفتم: چرا اینجا نشستهاید؟در جواب گفتند:پیامبر کشته شده است ودیگر نبرد فایده ندارد.من به آنها گفتم: اگر پیامبر کشته شده دیگر زندگی سودی ندارد; برخیزید ودر آن راهی که او کشته شد شما هم شهید شوید; واگر محمد کشته شد خدای او زنده است.وی میافزاید که:من دیدم سخنانم در آنها تاثیر ندارد; خوددستبه سلاح بردم ومشغول نبرد شدم. (۱)
ابن هشام میگوید:انس در این نبرد هفتاد زخم برداشت ونعش او را جز خواهر او کسی دیگر نشناخت. گروهی از مسلمانان به قدری افسرده بودند که برای نجات خود نقشه میکشیدندکه چگونه به عبد الله بن ابی منافق متوسل شوند تا از ابوسفیان برای آنها امان بگیرد! گروهی نیز به کوه پناه بردند. (۲)
ابن ابی الحدید مینویسد:
شخصی در بغداد در سال ۶۰۸ ه. ق. کتاب مغازی واقدی را نزد دانشمند بزرگ محمد بن معد علوی درس میگرفت ومن نیز یک روز در آن مجلس درس شرکت کردم.هنگامی که مطلب به اینجا رسید که محمد بن مسلمه، که صریحا نقل میکند که در روز احد با چشمهای خود دیده است که مسلمانان از کوه بالا میرفتند وپیامبر آنان را به نامهایشان صدا میزد ومیفرمود:«الی یا فلان، الی یا فلان( به سوی من بیا ای فلان) ولی هیچ کس به ندای رسول خدا جواب مثبت نمیداد، استاد به من گفت که منظور از فلان همان کسانی هستند که پس از پیامبر مقام ومنصب به دست آوردند وراوی، از ترس، از تصریح به نامهای آنان خودداری کرده است وصریحا نخواسته است اسم آنان را بیاورد. (۳)
فداکاری نشانه ایمان به هدف
جانبازی وفداکاری نشانه ایمان به هدف است وپیوسته میتوان با میزان فداکاری اندازه ایمان واعتقاد انسان را به هدف تعیین کرد. درحقیقت عالیترین محک وصحیحترین مقیاس برای شناسایی میزان اعتقاد یک فرد، میزان گذشت او در راه هدف است.قرآن این حقیقت را در یکی از آیات خود به این صورت بیان کرده است.
انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله اولئک هم الصادقون .(حجرات:۱۵)
افراد با ایمان کسانی هستند که به خدا ورسول او ایمان آوردند ودر ایمان خود شک وتردید نداشتند ودر راه خدا با اموال وجانهای خود جهاد کردند. حقا که آنان در ادعای خود راستگویانند.
جنگ احد بهترین محک برای شناختن مؤمن از غیر مؤمن وعالیترین مقیاس برای تعیین میزان ایمان بسیاری از مدعیان ایمان بود.فرار گروهی ازمسلمانان در این جنگ چنان تاثر انگیز بود که زنان مسلمان، که در پی فرزندان خود به صحنه جنگ آمده بودند وگاهی مجروحان را پرستاری میکردند وتشنگان را آب میدادند، مجبور شدند که از وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دفاع کنند.هنگامی که زنی به نام نسیبه فرار مدعیان ایمان را مشاهده کرد شمشیری به دست گرفت واز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دفاع کرد. وقتی پیامبر جانبازی این زن را در برابر فرار دیگران مشاهده کرد جمله تاریخی خود را در باره این زن فداکار بیان کرد وفرمود:«مقام نسیه بنت کعب خیر من مقام فلان و فلان»( مقام نسیبه دختر کعب از مقام فلان وفلان بالاتر است) ابن ابی الحدید میگوید: راوی به پیامبر خیانت کرده، نام افرادی را که پیامبر صریحا فرموده، نیاورده است. (۴)
در برابر این افراد، تاریخ به ایثار افسری اعتراف میکند که در تمام تاریخ اسلام نمونه فداکاری است وپیروزی مجدد مسلمانان در نبرد احد معلول جانبازی اوست. این افسر ارشد، این فداکار واقعی، مولای متقیان وامیر مؤمنان، علی علیه السلام است. علت فرار قریش در آغاز نبرد این بود که پرچمداران نه گانه آنان یکی پس از دیگری به وسیله حضرت علی علیه السلام از پای در آمدند وبالنتیجه رعب شدیدی در دل قریش افتاد که تاب وتوقف واستقامت را از آنان سلب نمود. (۵)
شرح فداکاری امام علیه السلام
نویسندگان معاصر مصری که وقایع اسلام را تحلیل کردهاند حق حضرت علی علیه السلام را چنانکه شایسته مقام اوست ویا لااقل به نحوی که در تواریخ ضبط شده است ادا نکردهاند وفداکاری امیر مؤمنان را در ردیف دیگران قرار دادهاند.ازاین رو لازم میدانیم اجمالی از فداکاریهای آن حضرت را از منابع خودشان در اینجا منعکس سازیم.
۱- ابن اثیر در تاریخ خود (۶) می نویسد:
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از هر طرف مورد هجوم دستههایی از لشکر قریش قرار گرفت. هر دستهای که به آن حضرت حمله میآوردند حضرت علی علیه السلام به فرمان پیامبر به آنها حمله میبرد وبا کشتن بعضی از آنها موجبات تفرقشان را فراهم میکرد واین جریان چند بار در احد تکرار شد.به پاس این فداکاری، امین وحی نازل شد وایثار حضرت علی را نزد پیامبر ستود وگفت: این نهایت فداکاری است که او از خود نشان میدهد. رسول خدا امین وحی را تصدیق کرد وگفت:«من از علی واو از من است» سپس ندایی در میدان شنیده شد که مضمون آن چنین بود:
«لاسیف الا ذوالفقار، ولا فتی الا علی».
شمشیری چون ذوالفقار وجوانمردی همچون علی نیست.
ابن ابی الحدید جریان را تا حدی مشروحتر نقل کرده، میگوید:
دستهای که برای کشتن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هجوم میآوردند پنجاه نفر بودند وعلی علیه السلام در حالی که پیاده بود آنها را متفرق میساخت.
سپس جریان نزول جبرئیل را نقل کرده، میگوید:
علاوه بر این مطلب که از نظر تاریخ مسلم است، من در برخی از نسخههای کتاب «غزوات» محمد بن اسحاق جریان آمدن جبرئیل را دیدهام. حتی روزی از استاد خود عبد الوهاب سکینه از صحت آن پرسیدم. وی گفت صحیح است. من به او گفتم چرا این خبر صحیح را مؤلفان صحاح ششگانه ننوشتهاند؟ وی در پاسخ گفت: خیلی از روایات صحیح داریم که نویسندگان صحاح از درج آن غفلت ورزیدهاند! (۷)
۲- در سخنرانی مشروحی که امیر مؤمنان برای «راس الیهود» در محضر گروهی از اصحاب خود ایراد فرمود به فداکاری خود چنین اشاره میفرماید:
هنگامی که ارتش قریش سیل آسا بر ما حمله کرد، انصار ومهاجرین راه خانه خود گرفتند. من با وجود هفتاد زخم از آن حضرت دفاع کردم.
سپس آن حضرت قبا را به کنار زد ودست روی مواضع زخم، که نشانههای آنها باقی بود، کشید. حتی به نقل «خصال» صدوق، حضرت علی علیه السلام در دفاع از وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به قدری پافشاری وفداکاری کرد که شمشیر او شکست وپیامبر شمشیر خود را که ذوالفقار بود به وی مرحمت نمود تا به وسیله آن به جهاد خود در راه خدا ادامه دهد. (۸)
۳- ابن ابی الحدید مینویسد:
هنگامی که غالب یاران پیامبر پا به فرار نهادند فشار حمله دشمن به سوی آن حضرت بالا گرفت. دستهای از قبیله بنی کنانه وگروهی از قبیله بنی عبد مناف که در میان آنان چهار قهرمان نامور بود به سوی پیامبر هجوم آوردند. در این هنگام حضرت علی پروانهوار گرد وجود پیامبر میگشت واز نزدیک شدن دشمن به او جلوگیری میکرد. گروهی که تعداد آنان از پنجاه نفر تجاوز میکرد قصد جان پیامبر کردند وتنها حملات آتشین حضرت علی بود که آنان را متفرق میکرد. اما آنان باز در نقطهای گرد میآمدند وحمله خود را از سر میگرفتند. در این حملات، آن چهار قهرمان وده نفر دیگر که اسامی آنان را تاریخ مشخص نکرده است کشته شدند. جبرئیل این فداکاری حضرت علی علیه السلام را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تبریک گفت وپیامبر فرمود: «علی از من و من از او هستم».
۴- در صحنه جنگهای گذشته پرچمدار از موقعیتبسیار بزرگی برخوردار بوده وپیوسته پرچم به دست افراد دلیر وتوانا واگذار میشده است.پایداری پرچمدار موجب دلگرمی جنگجویان دیگر بود وبرای جلوگیری از ضربه روحی به سربازان چند نفر به عنوان پرچمدار تعیین میشد تا اگر یکی کشته شود دیگری پرچم را به دستبگیرد.
قریش از شجاعت ودلاوری مسلمانان در نبرد بدر آگاه بود. از این رو، تعداد زیادی از دلاوران خود را به عنوان حامل پرچم معین کرده بود. نخستین کسی که مسئولیت پرچمداری قریش را به عهده داشت طلحه بن طلیحه بود. وی نخستین کسی بود که با ضربات حضرت علی علیه السلام از پای در آمد. پس از قتل او پرچم قریش را افراد زیر به نوبتبه دست گرفتند وهمگی با ضربات حضرت علی علیه السلام از پای در آمدند:سعید بن طلحه، عثمان بن طلحه، شافع بن طلحه، حارث بن ابی طلحه، عزیز بن عثمان، عبد الله بن جمیله، ارطاه بن شراحبیل، صواب.
با کشته شدن این افراد، سپاه قریش پا به فرار گذارد واز این راه نخستین پیروزی مسلمانان با فداکاری حضرت علی علیه السلام به دست آمد. (۹)
مرحوم مفید در ارشاد از امام صادق علیه السلام نقل میکند که پرچمداران قریش نه نفر بودند وهمگی، یکی پس از دیگری، به دستحضرت علی علیه السلام از پای در آمدند.
ابن هشام در سیره خود علاوه بر این افراد از افراد دیگری نام میبرد که در حمله نخستبا ضربات علی علیه السلام از پای در آمدند. (۱۰)
________________________
۱- سیره ابن هشام، ج۳، ص۸۳- ۸۴.
۲- سیره ابن هشام، ج۳، ص۸۳- ۸۴.
۳- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۲۳.
۴- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۶۶.
۵- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۴، ص ۲۵۰.
۶- کامل، ج۲، ص۱۰۷.
۷- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص ۲۱۵.
۸- خصال،شیخ صدوق، ج۲، ص ۱۵.
۹- تفسیر قمی، ص۱۰۳; ارشاد مفید، ص ۱۱۵; بحار ج ۲۰، ص ۱۵.
۱۰- سیره ابن هشام، ج۱، ص۸۴ - ۸۱.