- منتشر شده در پنج شنبه, 26 مرداد 1391 18:31
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 2625
پیغمبرانِ فصِّ سلیمانیِ فرنگ!
آموزۀ هزارۀتان جنگ بود و جنگ
انجیلیانِ رومیِ تلمود در بغل!
بر خوانِ شامِ آخرتان خمر و خون و بنگ!
از وادیِ کدام شبِ کفر میرسید؟
با صد کرور لوحۀ مغلوطتان به چنگ
از دورِ بعد رستمِ ما نیز میرسد
هرکولهای کوکی! هان، اندکی درنگ
نخجیرگاهِ شرقیِتان گور میشود
فرعونهای فربه! تیمورهای لنگ!
این دیو را به کشتنِ ما گرم کرده اند
ما بندگانِ منگِ خدایانِ هفت رنگ
خوابیم و پنجه بر رخِ مهتاب میکشد
گیرم عبث ـ به ناخنِ پولاد این پلنگ
پیرانمان نشسته به امید و کودکان
در جنگِ نابرابر آیینه اند و سنگ
کو کاوهای که بیرقِ توفان عَلَم کند
اسکندرانه در شبِ ضحّاکیِ فرنگ؟
شاعر لمیده است و غزل ساز میکند
در وصف خطّ و خالِ ظریفانِ شوخ و شنگ
کار از قلم نمیرود آری، نمیرود
حالی تو غیرتی کن، معشوق من، تفنگ!
امید مهدی نژاد