- منتشر شده در دوشنبه, 13 آذر 1391 21:19
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 4260
بحث مداحي اهل بيت(ع) همواره با فطرت ايرانيان بواسطه ارتباط قلبي تشيع با اهل بيت عصمت و طهارت(ع) مورد توجه و توسل اقشار مختلف مردم بوده است. وجود مناسبت هاي گوناگون در تقويم كشور و برگزاري جلسات دعا و نيايش و نياز به پرورش ذاكرين و مداحان اهل بيت(ع) جهت جلوگيري از انحراف و ايجاد يك جريان معرفتي و آموزشي دراين گونه مجالس لزوم بازشناسي محتوايي مداحي و ابزار موجود در آن را بويژه در آغاز ماه محرم بيش از پيش آشكار مي كند.
آنچه مي خوانيد پرسش و پاسخي است با رهبر فرزانه انقلاب اسلامي که بر اساس بيانات ايشان در بين سالهاي 68 تا 84 ايراد شده است. بعنوان اولين سوال تعريف حضرتعالي از مدح اهل بيت(ع) و مداحي چيست؟ مداحي و ستايشگري ائمه عليهم السلام در حقيقت ستايشگري نيكي و معنويت و جهاد است؛ ستايشگري خورشيد امامت و ولايت است؛ خورشيد حقيقتي كه سعي شد آن را بپوشانند؛ اما همين زبان هاي گويا نگذاشتند. نه فقط مداحان و شعرا نگذاشتند، بلكه همه كساني كه در راه معرفت ديني كار كرده اند و همه دل هاي فروزنده از محبت اهل بيت عليهم السلام در اين سيزده، چهارده قرن، نگذاشتند اين خورشيد پوشيده بماند. روز به روز ابرها را از مقابل آن خورشيد، بيشتر كنار زدند تا امروز به اين جا رسيده ايم. اين كار بايد ادامه پيدا كند و حقايق اهل بيت عليهم السلام روشن شود.(1) (از سويي) مداحي ادامه راه ستايشگران برجسته اهل بيت در دوران اختناق اموي و عباسي است. قضيه، فقط قضيه شعرخواني نيست؛ بلكه مساله، مساله پراكندن مدايح و فضايل و حقايق در قالبي است كه براي همه شنوندگان، قابل فهم و درك و در دل آنها داراي تاثير است. لذا شما اطراف كشور اسلامي آن روز- از اقصاي خراسان و سيستان تا يمن و مصر و كشورهاي مغرب اسلامي- را ببينيد، شيعياني بودند كه راجع به اميرالمومنين و ساير ائمه (عليهم السلام) و نيز راجع به فاطمه زهرا(س) حرف مي زدند و سخن مي گفتند و براي اين و آن، حقايقي را بيان مي كردند. (2) آيا شما مداحي را يك هنر مي دانيد؟ اگر چنين است چه ويژگي ها و خصوصياتي را براي آن ترسيم مي كنيد؟ مداحي يك هنر است. هنري كه بايستي آموخته بشود و كامل گردد و افزايش پيدا كند. (3) (البته) مداحي رايج در بين ما، يك حرفه دو جانبه است؛ فقط آواز خواني و شعرخواني نيست؛ تركيب هنرمندانه اي از اين دو مقوله است. البته من نمي دانم اين شيوه از چه زماني باب شده؛ از زمان صفويه است، از قبل از اوست، از بعد از اوست. به هر حال امروز در جامعه ما رواج دارد. صداي خوش، آهنگ مناسب و شعر، سه ركن كار است. خود اين شعر هم دو بخش دارد: يك بخش لفظ، يك بخش مضمون. اگر چهار پايه اصلي مداحي- يعني صداي خوش، آهنگ درست، لفظ خوب و مضمون حقيقي متناسب با نياز- كامل باشد، بهترين وسيله تبيين است و تاثيرش از منبر و درس فقهي اي كه ما مي گوييم بيشتر است. (4) در كار مداحي چند چشمه هنري وجود دارد: شعرشان هنر است؛ صدايشان هنر است؛ آهنگي كه انتخاب مي كنند، هنر است؛ اشارات و كارهايي كه انجام مي دهند، هنر است. عنصر دوم، عنصر تعقل است؛ چون منطق، استدلال، حرف حساب، حرف درست و حرف خوب در لابلاي اين شعرها فراوان وجود دارد و مي تواند ذهن ها را قانع كند. البته منطق، شكل هاي مختلفي دارد. گاهي برهاني است، گاهي خطابي است، گاهي شعري است؛ مقصود اين است كه بتواند اين پيام را به اعماق ذهن مخاطب برساند و او را قانع كند. خصوصيت سوم اين است كه مداح حامل پيام ديني محسوب مي شود؛ يعني سمت معنوي و روحاني دارد. در دنيا خوانندگان خوب زياد هستند و ممكن است شعرهاي خوبي هم بخوانند؛ اما آنها از موضع مداح حرف نمي زنند؛ ولي مداح از موضع مداح اهل بيت و از موضع معنوي و روحاني حرف مي زند. البته خصوصيات ديگري هم وجود دارد، اما اين سه خصوصيت در كنار هم مهمتر است.(5) با اين تفاسير مهمترين نقطه اتكاي مداح و مداحي شعر است. چرا كه اگر طبق فرمايش شما تبيين معارف و پيام اهل بيت(ع) مقصد اصلي مداح باشد، شعر بعنوان اولين و مهمترين ابزار بيان اين معارف از سوي مداح محسوب مي شود، درباره اهميت شعر چه عقيده اي داريد؟ (ببينيد) امروز مثل خيلي از دورانهاي ديگر تاريخ، ما- جريان ولايت و دوستداران ائمه عليهم السلام- به تبيين احتياج داريم؛ گفتن، بيان كردن، روشن كردن و حقايق را در معرض بينايي و دانايي انسانها قرار دادن. اگر اهميت تبيين نبود، امام صادق عليه السلام شاعري مثل «كميت» را آن گونه مورد عنايت قرار نمي داد؛ يا امام هشتم عليه السلام «دعبل» را؛ يا امام چهارم عليه السلام «فرزدق» را. شعراي معروفي كه شما اسمهايشان را شنيده ايد- مثل فرزدق، كميت و ديگران- اينها سلمان زمان خودشان نبودند؛ اينها در مقايسه با اصحاب عالي مقام ائمه، خيلي متوسط بودند. نه معرفتشان به قدر معرفت «زراره» و «محمدبن مسلم» و امثال اينها بود؛ نه فعاليتشان در محيط اهل بيت زياد بود. اما شما مي بينيد امام از اينها تجليلي مي كند كه از خيلي از اصحاب بزرگوار خودش نمي كند؛ چرا؟ به خاطر تبيين، چون اينها در يك جا حرفي زدند و نكته اي را روشن كردند كه مثل خورشيدي بر ذهنها و دلها تابيده و حقيقتي را براي مردم روشن كرده است. اين كه فرمودند: «من قال فينا شعراً و بكي أو أبكي وجب له الجنه »- كسي شعري درباره ما بگويد و چشمي را بگرياند، بهشت بر او واجب مي شود- معنايش چيست؟ معنايش اين است كه بهشت را ارزان كرده اند؟ بهشتي كه اين همه بايد عبادت كرد تا به آن رسيد، آيا آن را اين طور دم دستي كرده اند؟ يا نه؛ آن كار، آن شعر گفتن و تسخير دل با آن شعر و انتقال يك مطلب در آن روز، آن قدر مهم بوده كه به خاطر آن اهميت، جا داشته است كه در مقابل يك بيت شعري كه اين گونه تأثير مي گذارد، بهشت را به او وعده دهند. هر وقت شعر شما اين اثر را داشته باشد، بدون بروبرگرد، همان وعده بهشت در مقابلش وجود دارد. اين يك محاسبه كاملاً منطقي و روشن است.(6) آن چيزي كه جناب «دعبل خزاعي» در قصيده «مدارس آيات» بيان كرده، يا آن چيزي كه «كميت بن زيداسدي» در قصايد «سبعه هاشميان» بيان نموده، يا آن حرفهايي كه سيد حميري (رضوان الله عليه) در اشعار خود ذكر كرده است، بيش از حرفهايي كه بقيه شيعه مي گفتند و براي هم بيان مي كردند، نيست؛ اما چرا در نظر ائمه(عليهم السلام)، اين سخنان ارزش بيشتري پيدا مي كند؟ چون شعر است. آقايان، به اين نكته توجه كنند. مگر شعر چه خصوصيتي دارد؟ چون تأثير شعر در ذهن مخاطب بيشتر است. گاهي يك شاعر، يك بيت شعر مي گويد كه از چند ساعت حرف زدن يك سخنور توانا گوياتر است. يك بيت يا يك مصرع شعر، در ذهنها مي ماند و مردم آن را مي فهمند و تكرار مي كنند و نتيجتاً ماندگار مي شود. گاهي مي بينيد كه براي حفظ يك بناي اعتقادي يا عاطفي، آن قدر كه يك شعر اهميت دارد، چندين كتاب اهميت ندارد. همين دوازده بند معروف «محتشم» كه جزو اشعار قديمي مرثيه و مصيبت است، با اين كه مطالبي كه در اين كتاب و در اين دوازده بند هست، چيزي نيست كه امثال او، شبيه اين مطالب را در كتابهاي خود نياورده باشند؛ درعين حال، اشعار او تأثير خاصي دارد. غالباً هم چيزهاي ذوقي است. گر چشم روزگار بر او فاش مي گريست خون مي گذشت از سر ايوان كربلا آن چنان حادثه كربلا را براي مخاطب تصوير مي كند كه اين مفاهيم با همه بار اعتقادي و عاطفي و انساني و سياسي و فكري، در اعماق جان مستمع نفوذ مي كند. اهميت اين اشعار، چنين است. باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ببينيد اصلاً با يك هنر و ذوق و ارايه سخن و به شكل خاصي، دل را متوجه مي كند. اهميت شعر، اين است...(7) حالا اگر مداحي بتواند يك شعر خوب را كه داراي مضمون و محتواي خوبي باشد، با صداي خوبي بخواند، شما ببينيد كه چه قدر خدمت بزرگي است. بسم الله. اين گوي و اين ميدان. منتها شرط اولش اين است كه شعر خوب باشد. اگر شعر خوب نبود، همه اين فضايلي كه ذكر كردم، هيچ كدام نخواهد بود. اين نكته را بدانيد. كساني كه اين خصوصيات را داشته باشند، اگر يك قصيده را در مكان مناسب و با زبان و قالب و محتواي بايسته و حنجره اي مساعد بخوانند، شما ببينيد كه چه تأثيري خواهد گذاشت. البته اين حنجره، مسأله مستحبي و نافله شعر است؛ فريضه اش همان شعر مي باشد. يعني چنانچه شعر با صداي خوش همراه شد، تأثيرش مضاعف مي شود؛ اما در استخوان بندي اين كار، صداي خوش دخالتي ندارد. اگر صداي خوش بود و اين شعر را با آن محتواي خوب و با آن الفاظ زيبا و با آن مضموني كه مورد نياز است، همراهي كرد، ارزش آن دو برابر مي شود. يقيناً قصيده اي را كه كسي اين گونه بخواند، ارزش آن از يك سخنراني يك ساعته يك آدم دانشمند بيشتر است.(8) شايد بسياري از خوانندگان و مداحان سؤال كنند اين شعر مقبول و معقول موردنظر شما آيا اصلاً وجود دارد؟ يا اينكه چطور مي توان به اين منابع دسترسي پيدا كرد؟ كمي در اين زمينه توضيح مي دهيد؟ بعلاوه اينكه بسياري از مداحان خودشان شعر مي سرايند آنها چه بايد بكنند؟ خدا را شكر كه صاحب فكر و صاحب نظر سياسي و صاحب انگيزه زياد است و در اشعار و خواندنهاي مداحان كه در بعضي از مناسبتها آنها را مي شنويم و مشاهده مي كنيم، واقعاً چيزهاي خوبي پيدا مي شود؛ اما بايد نسبت به شعر سختگيري كرد. اين جلسه، جلسه مناسبي براي اين كه من بنشينم و بگويم كدام بيت، اگر اين طور بود، بهتر بود يا چه اشكالي داشت، نيست؛ اما اين كار بايد در مجامع ادبي انجام بشود. يعني همين شعري كه خودشان سروده اند و ممكن است خوب هم باشد- قضاوت كلي نمي كنم- آن را در يك مجمع ادبي، وسط بگذارند و به هر كسي كه آن شعر را نقد كند و اشكال بجايي بر اين شعر وارد نمايد، جايزه بدهند تا قوي بشود. اما در مورد منابع؛ در زبان فارسي، اين قدر شعر خوب و حكمت آميز وجود دارد كه اگر كسي بخواهد ده سال تكراري نخواند، مي تواند در تمام موضوعات، شعر بيرون بياورد. از شعراي قديم بگيريد، تا شعراي امروز و شعرهاي خوب.(10) همان طور كه (قبلا) مطرح كردم، يكي از چيزهايي كه بايد در اين اشعار باشد، عبارت از مفاهيم بلند اسلامي- مثلا درباب توحيد يا نبوت- است. بهترين اشعار قدما در باب توحيد و نبوت، همين مدايحي است كه شعراي بزرگ ما در مقدمه ديوان ها و مثنوي هايشان ذكر كرده اند و گفته اند. اين اشعار شعراي برجسته، مضاميني قوي و حقيقتاً روشنگر دارد كه انسان مي تواند پيامبر(ص) يا امام(ع) يا فاطمه زهرا(سلام الله عليها) را با مضمون اين اشعار بشناسد. نمي گويم درست بشناسد، چون ما كه نمي توانيم آن بزرگواران را درست بشناسيم، اما درهمان حدي كه ممكن است، بايد تلاش كنيم. مثلا وقتي راجع به اميرالمؤمنين شعري خوانده مي شود، بايد همان مقام معنوي علي(ع)- كه ما از او خبر كمي داريم و از ذهن و فكر و دل ما آدم هاي پايين و متوسط پنهان است- و هم عبادت و مظلوميت و حكومت و عدل و ضعيف پروري و دشمن ستيزي و جهاد اميرالمؤمنين(ع) را بشناسيم.(11) يك وقت يكي از برادران مداح مي گفت ما اگر از شعرهاي خوب و شعراي بزرگ شعري انتخاب كنيم، مردم نمي فهمند، بنابراين مجبوريم از اين شعرها استفاده كنيم. اين طوري نيست، من اين را قبول ندارم. وقتي با زبان شعر با مردم حرف بزنيد، هرچه شعر پيچيده هم باشد، وقتي مداح با هنر مداحي خود توانست اين را كلمه كلمه به مردم القاء و مخاطبه كند، در دل مردم اثر مي گذارد. ما غزليات زيادي داريم. شما به ديوان صائب نگاه كنيد. من يك وقت چند بيت از اين اشعار را تصادفي انتخاب كردم و به بعضي از برادرهاي مداح گفتم روي اينها كار كنيد. ديوان صائب غزل هاي بسيار خوب و مفيدي دارد كه در دل ها اثر مي گذارد. ديگران هم از اين گونه اشعار دارند. شعر را از لحاظ هنري، سطح خوب انتخاب كنيد؛ چون اثرگذار است. شعر خوب و شعر هنري، همان خاصيت عمومي هنر را دارد. خاصيت عمومي هنر اين است كه بدون اين كه خود گوينده حتي در خيلي از موارد توجه داشته باشد و غالباً بدون اين كه مستمع توجه داشته باشد، اثر مي گذارد، تأثير شعر، نقاشي، بقيه انواع هنر، صداي خوش و آهنگ هاي خوب- كه اينها همه هنر است- روي ذهن مخاطب، من حيث لايشعر به وجود مي آيد؛ يعني بدون اين كه مخاطب متوجه باشد، آن اثر را در او مي بخشد، اين بهترين نوع اثر گذاري است. شما ببينيد خداي متعال براي بيان عالي ترين معارف، فصيح ترين بيان را انتخاب كرد، يعني قرآن. مي شد خداي متعال مثل حرف هاي معمولي، قرآن و معارف اسلامي را با بيان معمولي بگويد؛ اما نه، خدا اين را در قالب فصيح ترين و زيباترين بيان هنري ريخته، كه خود قرآن هم مي گويد نمي توانيد مثل لفظ و ساخت هنري آن را بياوريد، معنايش كه معلوم است. به خطبه هاي نهج البلاغه نگاه كنيد؛ آيت زيبايي است. اميرالمؤمنين مي شد معمولي حرف بزند، اما نه، از بيان هنري استفاده مي كند؛ «و بعد فنحن امراء الكلام». خود اين بزرگوارها گفته اند كه ما اميران سخن ايم. واقعاً هم امير سخن بوده اند. امير سخن، يعني بيان را به بهترين و شيواترين وجه انتخاب كنيد، شعر خوب، شاعر خوب- كه الحمدالله كم هم نداريم- مفاهيم خوب.(12) بعضي اوقات برخي شاعران يا مداحان از ابياتي استفاده مي كنند كه بزرگان ما در مقابله با آن، كفرآميز بودن و يا داراي اشكال بودن آن شعر و مدح را تذكر مي دهند، مثلا آيا درست است كه بگوييم چون شيعه حضرت علي(ع) هستيم، بهشتي محسوب مي شويم و ديگر نيازي به عمل صالح و... نداريم؟ در اين باره نظرتان چيست؟ اگر موافق هستيد، اين سؤال را فتح بابي براي آسيب شناسي شعر در مداحي كه مبنا و اساس كار مداح است بدانيم و شما در اين مورد هم توضيح بفرماييد. مضمون درستي نيست كه ما بگوييم چون شيعه و محب هستيم، اگر گناه هم كرديم، خداي متعال ما را مجازات نمي كند؛ نه، اين طور نيست: «من اطاع الله فهو لنا ولي»؛ ولي آنها بايد خدا را اطاعت كند؛ چون خود اين بزرگواران با اطاعت خدا به اين مقام و رتبه رسيدند. امتحان اينها، قبل از وجود و آمدنشان به اين دنيا صورت گرفته است: «امتحنك الله قبل ان يخلقك فوجدك لمن امتحنك صابره». دستگاه خدا بي حساب و كتاب نيست. در روايتي پيغمبر اكرم به فاطمه زهرا سلام الله عليها با اين مقام و رتبه فرمود: «يا فاطمه انني لن غني عنك من الله شيئا»؛ يعني پيش خدا، نسبت با من و ارتباط با من به درد تو نمي خورد. مگر درميان فرزندان پيغمبر و ائمه كساني نبودند كه با خدا رابطه اي نداشتند و نتوانستند از آن گوهر نوراني و ارزش معنوي برخوردار شوند؟ آنچه اولياي دين را بر قله شرافت بشري قرار داده، از خود شخص شخيص نبي اكرم و اميرالمؤمنين و بقيه اين خاندان پاك گرفته- كه اينها در عالم وجود نمونه هاي بي مانندند و شبيه اينها ديگر نيست- تا ديگران، اطاعت و عبوديت و بندگي آنها براي خداست. لذا وقتي شما مي خواهيد در تشهد نمازتان نام پيغمبر خدا را بياوريد و از او تجليل كنيد، مي گوييد «واشهد ان محمداً عبده». اول عبوديت را ذكر مي كنيد، بعد مي گوييد «و رسوله». عبوديت بالاتر از رسالت است. اساس و جوهر كار، عبوديت است. من و شما هم بايد از همين جاده برويم. البته اين قله ها خيلي بالاست. اگر چشم ما بتواند اين قله هارا ببيند، خيلي بايد خدارا شكرگزار باشيم؛ چه برسد كه به آنجاها برسيم، ليكن بايد برويم، راه اين است. اين دامنه ها را بايد به قدر قدرت و توانمان طي كنيم، كه اگر اين طور شد، به قدر ظرفيتمان بهره خواهيم برد.(13) از برخي تعبيرات درباره ائمه عليهم السلام نبايد استفاده كرد، اينها سبك است. براي فاطمه زهرا سلام الله عليها- آن موجود قدسي والا، آن انسان برتر و آن معلم بشر- از آن تعبيري كه هر شاعري- چه شاعر درست و حسابي گوي و چه شاعر هرزه گوي- براي محبوب و معشوق خودش ذكر مي كند، نبايد استفاده كرد، بايد از تعبيرات متناسبي استفاده كرد. اعتقاد من اين است كه اگر شعراي عزيز ما لفظ و معنا را براي بيان معرفتي كه امروز جامعه ما نياز دارد تا از مكتب فاطمه زهرا سلام الله عليها تعليم بگيرد، به كار گيرند و آن را مداح با صداي خوش و آهنگ مناسب با اين كار عرضه كند، يكي از بهترين انواع تبليغ و ترويج صورت گرفته است، يعني همان «دعبل» و «فرزدق» و «كميت» تاريخ در اين جا ظهور و تجلي پيداكرده است. ارزش، همان ارزش خواهد بود و مي تواند اجرهاي بزرگ الهي را به دنبال خود داشته باشد.(14) چيز ديگري كه بنده در بعضي از خوانندگان جلسات مداحي اطلاع پيدا كردم، استفاده از مدح ها و تمجيدهاي بي معناست، كه گاهي هم مضر است. فرض كنيد راجع به حضرت اباالفضل (سلام الله عليه) صحبت مي شود؛ بنا كنند از چشم و ابروي آن بزرگوار تعريف كردن؛ مثلاً قربون چشمت بشم! مگر چشم قشنگ در دنيا كم است؟ مگر ارزش اباالفضل به چشمهاي قشنگش بوده؟! اصلاً شما مگر اباالفضل را ديده ايد و مي دانيد چشمش چگونه بوده؟! اينها سطح معارف ديني ما را پايين مي آورد. معارف شيعه در اوج اعتلاست. معارف شيعي ما معارفي است كه يك فيلسوف در غرب پرورش يافته با مفاهيم غربي و بزرگ شده آشناي با معارف فلسفي غرب مثل هانري كربن را مي آورد دو زانو جلوي علامه طباطبايي مي نشاند؛ او را خاضع مي كند و مي شود مروج شيعه و معارف آن در اروپا. مي شود معارف شيعه را در همه سطوح عرضه كرد؛ از سطوح ذهن متوسط و عامي بگيريد تا سطوح بالاترين فيلسوف ها. ما با اين معارف نبايد شوخي كنيم. ارزش اباالفضل العباس به جهاد و فداكاري و اخلاص و معرفت او به امام زمانش است؛ به صبر و استقامت اوست؛ به آب نخوردن اوست در عين تشنگي و بر لب آب، بدون اين كه شرعاً و عرفاً هيچ مانعي وجود داشته باشد...(15) ادامه دارد/
پي نوشت ها: 1- بيانات در ديدار بامداحان 18شهريور 1380
2- بيانات در ديدار بامداحان 28دي 1368
3- بيانات در ديدار بامداحان 17 دي 1369
4- بيانات در ديدار بامداحان 18شهريور 1380
5- بيانات در ديدار بامداحان 19مهر 1377
6- بيانات در ديدار بامداحان 18شهريور 1380
7- بيانات در ديدار بامداحان 28دي 1368
8- همان. 9- همان. 10- بيانات در ديدار بامداحان 17دي 1369
11- بيانات در ديدار بامداحان 28 دي 1368
12- بيانات در ديدار بامداحان 5مرداد 1384
13- بيانات در ديدار بامداحان 28 مرداد 1382 14- بيانات در ديدار بامداحان 18شهريور1380 15- بيانات در ديدار بامداحان 5مرداد 1384 16- بيانات در ديدار بامداحان 28دي 1368 17- بيانات در ديدار بامداحان 5مرداد 1384 18- بيانات در ديدار بامداحان 17دي 1369 19- بيانات در ديدار بامداحان 18شهريور 1380 20- همان 21- بيانات در ديدار بامداحان 17دي 1369 22- بيانات در ديدار بامداحان 17مرداد 1383 23-بيانات در ديدار بامداحان 17دي 1369 24-بيانات در ديدار بامداحان 17مرداد 1383 25- بيانات در ديدار بامداحان 17دي 1369 26- بيانات در ديدار بامداحان 28دي 1368 27- بيانات در ديدار بامداحان 17مرداد 1383