- منتشر شده در دوشنبه, 14 ارديبهشت 1388 21:41
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 11553
« باغ عشق»
کاشانۀ سحر ، آتش گرفته بود
باغ خدا مگر ، آتش گرفته بود
در شعلۀ نفاق ، می سوخت باغ عشق
از نخل دین ثمر ، آتش گرفته بود
در بهت و اضطراب ، پیش ابوتراب
زهرا به پشت در ، آتش گرفته بود
وقتی علی شنید ، سیلی بر او زدند
از پای تا به سر ، آتش گرفته بود
در سوگ او قضا ، یک ریز می گریست
از داغ او قدر ، آتش گرفته بود
روح بهار گل ، چون شمع می گداخت
پروانه را چو پر، آتش گرفته بود
زینب نشسته بود با کوله بار غم
از غربت پدر، آتش گرفته بود
کاش آن زمان که سوخت ، بازوی آسمان
در خاک ، خشک و تر ، آتش گرفته بود
***
نعمت الله شمسی پور