- منتشر شده در شنبه, 24 مرداد 1388 18:50
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 5235
تا نهان زير گِلت اي گُل رعنا کردم
نفسم حبس شد و مرگ تمنا کردم
اينکه در خاک نهادم تن پاک تو نبود
جان خود را دل شب دفن بصحرا کردم
تا ندانند که يار من مظلوم کجاست
دل شب رو بسوي قبر تو تنها کردم
تو شدي کشته من ، من نشدم حامي تو
که کتک خوردي و در کوچه تماشا کردم
بس که تنها شده ام نيمه شب در دل چاه
سر فرو برده ام و عقده دل وا کردم
بجز از قاتل تو مردم اين شهر همه
پشت کردند به من روي به هر جا کردم
زينبت جاي تو ميکرد ز رخ اشکم پاک
هر زمان گريه ز هجران تو زهرا کردم
مردم و زنده شدم لحظه به لحظه صد بار
تا وصاياي تو را يکسره اجرا کردم
غم دل با که بگويم که بخندد به دلم
منکه زخم دل خود با تو مداوا کردم
باميدي که اجل سوي تو اَم باز آرد
لاجرم صبر در اين ماتم عظمي کردم
تا بسوزد به عزاي تو دل عالم را
من به «ميثم» جگر سوخته اعطا کردم
شاعر : حاج غلامرضا سازگار
--------
توجه ! به علت تایپ اشعار امکان هر گونه غلط تایپی در متن اشعار وجود دارد