- منتشر شده در جمعه, 15 فروردين 1393 15:43
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 2955
مرثیه ای در رثای شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
اینجابرای مرثیه مضمون فراهم است
این درب نیمه سوخته شعری مجسم است
دیوارهای کاه گلی را بغل کنید
غم های مکی و مدنی را غزل کنید
اندوه ما از این دوسه خط ریشه ای تر است
حس می کنم که هر کلمه یک کبوتر است
شاعر بیاورید و غزل جستجو کنید بوی خدا می آید
اگر خوب بو کنید من تشنه ام -هلاک - ولی جوی آب را
گم کرده ام نشانی بانوی آب را
چون گیسوان نخل ؛ پریشان و درهمم
سرشار از شکستگی و غربت و غمم
داغ دلم زسینه ی آتش گرفته ای است
اصلا دلم مدینه ی آتش گرفته ای است
دارم بساط گریه فراهم می آورم
هی شعر می نویسم و هی کم می آورم
در شعرمن که هیبت او جا نمی شود
دریای بیکران به سبو جا نمی شود
سر گشته ایم، راه نجاتی رصد کنید
لب تشنه ایم ،شط فراتی رصد کنید
دنیا به جز عمارت آواره ای نبود
جز درب خانه ی تو زدن چاره ای نبود
با اشفعی لنا ی مجدانه آمدم
با سر بزیری ام در این خانه امدم
تو رفتی و هوای زمین گریه ریز شد
در بین آسمان و زمین رستخیز شد
هی صبرکردن آه کشیدن ازاین به بعد
از ذوالفقار گریه شنیدن از این به بعد
بی حرمتی به ساحت خوبان شروع شد
در لاک مرگ رفتن ایمان شروع شد
تو میروی وبعدتو داغی دوباره و ...
خاموشی صدای علی از مناره و ...
در تشت تکه های جگر پاره پاره و...
دلمویه های ماه به سوگ ستاره و...
برپاره های قلب تو خیل سواره و...
آن ماجرای گمشدن گوشواره و...
تاثیر تازیانه و طبل و نقاره و...
ای وای از مصیبت عظمای راتبه
هی زخم پشت زخم وعزا در محاربه
هرگوشه ای نگاه کنی کربلا شده
پهلوی داغ تو کمر صبر تا شده
تلخ است روزگار دلم ، اشفعی لنا !
میخوانمت به سوز،دلم اشفعی لنا !
ای مادری که خلقت عالم برای توست
از فرش تا به عرش خدا زیر پای توست
بعد از خودت اگر چه که زائرنداشتی
یک دشت چشمه ی متواتر گذاشتی
هرجا که نور سر بزند آستان توست
خورشید ریزه خوارتو وخاندان توست
از شرشرای رود نسیم تو می وزد
هر روز صبح زود نسیم تو می وزد
بوی بهشت درنفست روح پرور است
آیینه خانه های وجودت منور است
خورشید از طواف شما دل نمی کند
حتا ز جذبه ی تو خدا دل نمی کند
سرتاسر آسمان همه مست رسیدنت
خورشید پابرهنه می آید به دیدنت
حوریه ای و جن وپری پیشکارتو
لبخندهای حضرت مولا بهارتو
تو غایت مکاشفه های حمیده ای
ابر کرامتی که به باران رسیده ای
یک زن که کهکشان خطی ازرد پای اوست
خورشید نسخه ی بدل چشم های اوست
سجاده ات حریم خدا در شکفتن است
حتاسکوت سرد توسرشارگفتن است
ریحانه ی رسولی و یک پاره آفتاب
ممدوحه ی مقدسه ی عترت و کتاب
تو راز نانوشته ی تاریخ آدمی
تفسیر آیه آیه ی نور مجسمی
غلمان جنت آینه داران قنبرند
حوریه ها به فضه ی تو رشک می برند
نام تو باعلی چه قدر جورمی شود
دارد عجیب «نورعلی نور» می شود
گفتم علی،عجب دهنم بوی گل گرفت
شعرم ؛ ترانه ام ؛سخنم بوی گل گرفت
زهرا بدون حضرت مولا نمی شود
مولا بدون حضرت زهرا نمی شود
نامش به شاعرانگی ات شورمی دهد
بنویس یا علی قلمت نور می دهد
باید که در صدای اذان منتشر شود
نام علی دهان به دهان منتشر شود
نور خدا ی عز وجل ،لامکان علی است
رمز قیام حضرت صاحب زمان علی است
شاعر: عبدالرضا کوهمال جهرمی
با تشکر از استاد ده بزرگی رییس کانون مداحان استان فارس به جهت ارسال این اثر.
نظرات
استاد فلاح
تقدیمی حقیر
بوی داغ
قرار جان که مرا بی قرار خود کردی
نشانده ای به غم وسوگوار خود کردی
گل همیشه بهارم به فصل ماتم وغم
مرا زگریه چو ابر بهار خود کردی
به لحظه لحظة هجران توقسم که مرا
چوچشم پنجره چشم انتظار خود کردی
به زیر خاک مکان کردی ومرا ازغم
زپا فکندی وشمع مزار خود کردی
همیشه صحبت ایثار توست روی لبم
تمام عمر مرا شرمسار خود کردی
هنوز ازجگرم بوی داغ می آید
چولاله تا که مرا داغدار خود کردی
تو باغبان امیدی وبیت الحزان را
زاشک حسرت وغم لاله زار خود کردی
فرشتگان خدا شاهدند اشکت را
چراغ روشن شب های تار خود کردی
درآتش غم ما سینة «وفائی» سوخت
ببین چه با دل ما از شرار خود کردی
قرار جان که مرا بی قرار خود کردی
نشانده ای به غم وسوگوار خود کردی
گل همیشه بهارم به فصل ماتم وغم
مرا زگریه چو ابر بهار خود کردی
به لحظه لحظة هجران توقسم که مرا
چوچشم پنجره چشم انتظار خود کردی
به زیر خاک مکان کردی ومرا ازغم
زپا فکندی وشمع مزار خود کردی
همیشه صحبت ایثار توست روی لبم
تمام عمر مرا شرمسار خود کردی
هنوز ازجگرم بوی داغ می آید
چولاله تا که مرا داغدار خود کردی
تو باغبان امیدی وبیت الحزان را
زاشک حسرت وغم لاله زار خود کردی
فرشتگان خدا شاهدند اشکت را
چراغ روشن شب های تار خود کردی
درآتش غم ما سینة «وفائی» سوخت
ببین چه با دل ما از شرار خود کردی
این جمعه ها بی تو تماشایی ندارد
تا تو نیایی صبح زیبایی ندارد
دارم یقین روزی تو می آیی وگرنه
هجران بدون وصل معنایی ندارد
گردل به امید ظهورت خوش نباشد
امروز ما امید فردایی ندارد
درغیبت طولانی ات دریاب مارا
شیعه بجز تو هیچ مولایی ندارد
ای آخرین احیاگر دین محمد
اسلام غیر ازتو مسیحایی ندارد
دنیا به تنگ آمد ازاین تاریکی محض
جزدیدن خورشید رویایی ندارد
ای ابر رحمت در عطش زارمحبت
باغ عدالت جزتو سقایی ندارد
تو ذوالفقار انتقام اهلبیتی
زهرا به جزنام تو آوایی ندارد
درسجده های خود «وفایی» ازخداوند
غیر از ظهور تو تمنایی ندارد
ممنوع است...
در حریم نبوی داد زدن ممنوع است
گریه وزاری وفریاد زدن ممنوع است
پیش این قوم که از گریۀ ما می ترسند
خواندن ادعیه و داد زدن ممنوع است
در برطایفه ای که همه دور از نورند
حرفی از ظلمت وبیداد زدن ممنوع است
بین این قوم که آتش به گل وغنچه زدند
ناله برمادر و اولاد زدن ممنوع است
قتل اولاد علی را همه جایز دانند
تیغ برگردن جلاد زدن ممنوع است
***
بنویسید براین طایفۀ اهل جهیم
حرف فردوس به میعاد زدن ممنوع است
عنایتی،نظری،گوشه چشمی ای آقا ........ به این گدای نشسته به پشت در، گاهی
نگویمت که همیشه حزین هجرانم ........... ولی صدا زدمت، با دو چشم تر، گاهی
نگویمت که مقیمم همیشه در کویت ........ ولی نهاده ام به در خانه تو سر، گاهی
بَدم اگر چه ولی بهر مادرت زهرا(س) ........ کشیده ام به خدا ناله از جگر، گاهی
فدای سوز قنوت نماز نافله ات ............... .. چه میشود که ببینم تو را سحرگاهی
ز کوچه ای که دلم را گرفتی و رفتی .......... نگویمت که همواره، ولی گذر، گاهی