- منتشر شده در شنبه, 05 ارديبهشت 1388 17:49
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 17169
ای به محمّد بهشت ،یاسمن آورده ای همسر شیر خدا ، شیر زن آورده ای
محور هر پنج تن پنج تن آورده ای هم سخن مرتضی ، همسخن آورده ای
هاجر و ساراست این مریم عذرا ست این
دختر زهراست این زینب کبری ست این
دختر ولیّ خدا اُخت حسین و حسن
دختر علم و کمال مادر صبر و رضا یک حسن و یک حسین یک علی مرتضی
فاطمه ی دوّمی در بغل مصطفی هر سخنش یا حسین هر نفسش یا اخا
فاضله و عالمه فاطمه ی فاطمه
قبله ی جان همه بر لب او زمزمه
زمزمه اش برده دل از شه گلگون کفن
آینه ی پنج تن طلعت زهرایی اش می برد از خلق ،دل خلقت طاهایی اش
سینه ی صحرایی و دیدۀ دریایی اش همره مادر رواست امّ ابیهایی اش
صبر، علمدار او حلم ، گرفتار او
داغ ، شرربار او درد، خریدار او
عصمت و زهد و حیا بر تن او پیرهن
از شب میلاد بود شعلۀ تاب و تبش پیش تر از جدّ و باب خوانده خدا زینبش
قصۀ کرب و بلا زمزمۀ هر شبش فاطمه از جان ودل بوسه زند بر لبش
روح و روانش حسین تاب و توانش حسین
جان و جهانش حسین ورد زبانش حسین
نطق و بیان علی در نفسش موج زن
محور هر پنج تن پنج تن آورده ای هم سخن مرتضی ، همسخن آورده ای
هاجر و ساراست این مریم عذرا ست این
دختر زهراست این زینب کبری ست این
دختر ولیّ خدا اُخت حسین و حسن
دختر علم و کمال مادر صبر و رضا یک حسن و یک حسین یک علی مرتضی
فاطمه ی دوّمی در بغل مصطفی هر سخنش یا حسین هر نفسش یا اخا
فاضله و عالمه فاطمه ی فاطمه
قبله ی جان همه بر لب او زمزمه
زمزمه اش برده دل از شه گلگون کفن
آینه ی پنج تن طلعت زهرایی اش می برد از خلق ،دل خلقت طاهایی اش
سینه ی صحرایی و دیدۀ دریایی اش همره مادر رواست امّ ابیهایی اش
صبر، علمدار او حلم ، گرفتار او
داغ ، شرربار او درد، خریدار او
عصمت و زهد و حیا بر تن او پیرهن
از شب میلاد بود شعلۀ تاب و تبش پیش تر از جدّ و باب خوانده خدا زینبش
قصۀ کرب و بلا زمزمۀ هر شبش فاطمه از جان ودل بوسه زند بر لبش
روح و روانش حسین تاب و توانش حسین
جان و جهانش حسین ورد زبانش حسین
نطق و بیان علی در نفسش موج زن
حاج غلامرضا سازگار (میثم)
نظرات
فروردین90