- منتشر شده در پنج شنبه, 25 تیر 1388 21:59
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 4298
زبانحال فاطمه معصومه س
دوری پدر
روزگاری است که دور از پدرم
وز غم دوری او خون جگرم
تا که او رخت کشید از بر ما
سایه افکنده غمش بر سرما
تا که بر ظلم گرفتار شده
روز در دیده ی ما تار شده
جمع ما رو به پریشان حالی است
جای او در همه جائی خالی است
هفت سال است کز او بی خبرم
سوی او نیست کسی راهبرم
نه سلامی رسد از او مارا
نه پیامی بود از او مارا
پدرم موسی عصر خویش است
خصم فرعون ضلالت کیش است
بس که فرعون زمان طغیان کرد
قصد موسای زمان بر جان کرد
بود سرگرم مناجات و دعا
که ز دوشش بکشیدند ردا
دل پاک از گنهش آزردند
وز سر تربت جدّش بردند
خصم ترتیب دو محمل داده ست
زان ندانم به کجا افتاده است
نیست از مرگ و حیاتش خبری
نه از آن گمشده ما را اثری
کاروانی که ز بغداد آید
دل من باز به فریاد آید
می روم نام پدر می گویم
حالِ آن گمشده را می جویم
بانگ لا از همه جا می شنوم
وز همه پاسخ لا می شنوم
او که حال همه را می داند
در کجا هست ، خدا می داند
ای خدایی که تو هستی یارش
هر کجا هست ، سلامت دارش
تو بیفزا به حیاتش یا رب
بده از بند نجاتش یارب
کم مکن سایۀ او از سر ما
باز او را برسان در بر ما
شاعر : حاج سید رضا مؤید
--------
توجه ! به علت تایپ اشعار امکان هر گونه غلط تایپی در متن اشعار وجود دارد