- منتشر شده در چهارشنبه, 14 مرداد 1388 15:21
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 6521
بند اول
آسمان امشب جمال حق تعالی را ببین
نیمۀ ماه محمد، ماه زهـرا را ببیـن
بـرفراز دست مولانـا امام عسگری
ماه نـرگس، آفتاب عالم آرا را ببیـن
پای تا سر، سر به سر، آئینه شو آئینه شو
چون شدی آئینه آن رخسار زیبا را ببین
با همه سیّارگان دور زمین آور طواف
آفتابِ بـامدادِ عـرشِ اعـلا را ببیـن
روح شو، بـر بـام شهر سامره پرواز کن
چشم شو، خورشید غایب از نظرها را ببین
بـر فـراز مهـد مهدی پـرواز کن
لحظه لحظه شمع جمع آل طاها را ببین
همچو نرگس با گل لبخند از هم باز شو
در ریاض نور، حسن حق تعالی را ببین
ای چراغ ماه، از خورشید زیباتر شدی
غرق در انوار حسن حق ز پا تا سر شدی
بند دوم
ای بهشت سامره! امشب جهان آرا شدی
بـا گلِ لبخندِ ماهِ نـرگس از هم واشدی
نی عجب، گر عالمی گردید از بوی تو مست
زآنکه امشب مستِ بویِ نرگسِ زهرا شدی
آسمانی لالۀ نـرگس شکفتی در زمیـن
ماه بزم عرشیان، خورشید سامرا شدی
بـا طلوع صبح از مشرق برآیـد آفتاب
آفتـاب فاطمه وقت سحر پیـدا شدی
گاه در دامان نرگس گاه در دست حسن
نور خود را بذل کردی ماه محفلها شدی
آسمانیها زمین بوس تـو بـودند از ازل
از چه ای جان جهانها همنشین با ما شدی
در محافل حاضری، در دیـده پیدا نیستی
از نظرها غـایبی و انـجمن آرا شدی
ای وجود از مقدمت آباد! یا مهدی بیا
عید میلادت مبارک باد! یـا مهدی بیا
بند سوم
در شب میلاد پیدا شـد تجلّای ظهور
سرزند از غرب، مهر عالم آرای ظهور
آمد آن مولود مسعودی که در سیمای او
از ازل پیغمبران دیـدند سیمای ظهـور
نقشِ «جاءالحق» دهد بر روی بازویش خبر
از قیـام مهدی و از صبـح زیبـای ظهور
ای خوش آن روزی که کلّ خلق عالم بشنوند
در کنار کـعبه پـای رکن، آوای ظهـور
ای همه چشم انتظاران! بشنوید و بنگرید
بـر دو بازوی ولیِّ عصر، امضای ظهور
شیعه در ایام غیبت همچو کوهی سربلند
در حوادث پایدار استاده تـا پـای ظهور
ای شما آل محمد جان ما قربـانتان!
از شما ما را نباشد جز تمنّای ظهور
میدرخشد پرچم توحید بر بام فرج
منتظر باشید، نزدیک است ایـام فرج
بند چهارم
غم مخور گر شد زمین ماتم سرای انتظار
میرسد روزی بـه پایـان روزهای انتظار
اشک و آه و گریۀ چشم انتظاران شاهد است
سخت تـر از احتضار آمد بـلای انتظار
یوسف زهرا! تو شاهد باش، عمر ما گذشت
پیـر گردیـدیم در حال و هـوای انتظار
جمعهها ذکرم شده «اَین الحسن، اَین الحسین»
لحظههایم گشته یـکسر لحظههای انتظار
بس که سردادم ندای «أینَ ابناء الحسین»
کردهام صحرای دل را کربـلای انتـظار
از طنین ذکـر «اللهم عجّل للظُّهور»
بند بندم گشته یکسر نی نوای انتظار
یابن زهرا! ما دعا کردیم تو آمین بگو
تـا بهار وصل آیـد در قفـای انتظار
تـو تـمام آرزوی آل زهـرایی بیـا
ای امید شیعه میدانم که میآیی بیا
بند پنجم
تو دل از من بردهای بسیار یابن العسکری
من تو را نشناختم یک بار یابن العسکری
گه نجف گه کربلا گه سامره گه کاظمین
داشتم با حضرتت دیدار یـابن العسکری
دیدهای کز دیـدن روی تـو نـابینا بـود
کمتر است از نقش بر دیوار یابن العسکری
گرچه لایق نیستم، ای خوبتر از جان بیـا
پا به چشمم از کرم بگذار، یابن العسکری
دشمنانت کارشان جز دشمنی با شیعه نیست
شیعه غیر از تـو ندارد یار، یـابن العسکری
بی تـو شادی جا نـدارد بین ما، مولا بیا
کوه غم از دوش ما بردار یابن العسکری
برگ برگ لالهها در باغ و بستان شاهدند
بی تو گل هم شد به چشمم خار، یابن العسکری
گرچه گم کردند چشمان گهربارم تو را
باز می بینم فقط تنها تو را دارم تو را
بند ششم
من تو را نشناختم، اما مکرر دیدمت
صبحدم در روضۀ پاک پیمبر دیدمت
در کنارت ایستادم پشت دیـوار بقیع
گه کنار خویشتن، گه در برابر دیدمت
گرچه میگفتند پنهان است قبر فاطمه
من کنـار تـربت پنهان مادر دیـدمت
بـوی عطرت را شنیدم از بیابان نجف
در کنار مرقـد ساقی کوثـر دیـدمت
گاه دیـدم ایستـادی در کنار قتـلگاه
گه کنار قبر آن تنهای بی سر دیدمت
گاه در بالای سر دیدم ضریحت در بغل
گاه در پـائین پـا، بـا قبر اکبر دیـدمت
گر چه ای گمگشتۀ زهرا ندانستم تویی
در کنـار قبـر عباس دلاور دیـدمت
ماه رویت را تماشا کردم و دل باختم
با تو بودم در همه عمر و تو را نشناختم
بند هفتم
غایبی و روز و شب در جمع مائی، سیدی
بـا منی امـا نمیدانم کجـایی؟ سیـدی
ای بسا حج کردهام، حجّم فقط دیدار توست
تو حرم تو کعبه تو سعی و صفایی، سیدی
کاش جان عالمت بـر رونـما گردد فدا
تا دمی بـر خلق عالم رو نمایی، سیـدی
ای دعای فاطمه پشت سرت هر صبح و شام
کی میآیی؟ کی میآیی؟ کی میآیی؟ سیدی
مشکل اسلام تنـها غیبت کبرای تـوست
با ظهور خود تو خود مشکل گشایی، سیدی
پرچم سرخ حسینی فاش میگوید که تو
وارث خون شهیـد کربلایی، سیـدی
در طواف کعبهای؟یا در مدینه؟یا نجف؟
سامره؟ قم؟ یا که مهمان رضایی؟ سیدی
ای تمـام چارده معصوم! یـا مهدی! بیا
ای جواب نـالۀ مظلوم! یـا مهدی! بیـا
بند هشتم
ای قرار قلبهای بیقـرار اهل بـیت
وی طلوع صبح، در شبهای تار اهلبیت
میدمد صبحی که باشد صبح آغاز ظهور
میرسد روزی بـه پایان انتظار اهلبیت
قرنهـا فریـاد «اللهم عجّل لظهّور»
بوده در این غیبت کبری شعار اهلبیت
ای به دستت ذوالفقار عدل! تا کی میکنی
اشک چشم نـازنینت را نثـار اهلبیت؟
سیدی! دست یداللهی بـر آر از آستین
تـا بـه دست آید دوباره اقتدار اهلبیت
سیزده معصوم را کشتند از راه جفـا
یوسف زهرا تویی دار و ندار اهلبیت
تـا قیامت لشگر پـاییز را نـابود کن
با ظهورت میشود عالم بهار اهلبیت
قرنـها در سینۀ ما شعلۀ فریاد تـوست
عالمی در انتظار تیغ عدل و داد توست
بند نهم
وارث خون خدا! خون خدا گویـد بیا
بر سر نی، رأس مصباح الهدی گوید بیا
اشک زمزم، چار رکن کعبه و فریاد حجر
سنگهای مروه و کـوه صفا گویـد بیا
فرق خونین علی هر شب صدایت میزند
خون جاری از دهان مجتبی گویـد بیا
مادر مظلومهات با اشک چشم و سوز دل
بر ظهورت میکند هر شب دعا گوید بیا
نخلهای دشت سرخ نینوا آب فـرات
پـرچم سرخ شهید کربـلا گویـد بیا
زخمهای کشتگان فریاد «یا مهدی» زند
رأس جدت بـر فراز نینوا گویـد بیا
قامت غلتیده در خون علمدار حسین
مشک خالی، دست از پیکر جدا گوید بیا
عالمی چشم انتظار عدل عالمگیر توست
پاسخ لبخند اصغر در لب شمشیر توست
بند دهم
جلوه کن تا زنگ غم از سینهها زائل شود
با ظهورت معنی اکمال دین کامل شود
جلوه کن تا باز بتهای حرم را بشکنی
جلوه کن تا مسلک وهابیان باطل شود
جلوه کن تا عیسی مریم برای یاریت
با ظهورت همزمان از آسمان نازل شود
جلوه کن تا داد محسن را بگیری از عدو
چهره بگشا تا مراد فاطمه حاصل شود
جلوه کن تا آفتاب از طلعتت گردد خجل
جلوه کن تا ماه رویت شمع هر محفل شود
جلوه کن تا ابر باطل رخت بندد از فضا
جلوه کن تا امت قرآن به حق واصل شود
گرچه نبوَد دیـدۀ ما قابل دیـدار تـو
تو نگه کن کز نگاهت چشم ما قابل شود
آفتاب فاطمه بر خلق عالم جلوه کن
از کرامت بر دل تاریک "میثم" جلوه کن
آسمان امشب جمال حق تعالی را ببین
نیمۀ ماه محمد، ماه زهـرا را ببیـن
بـرفراز دست مولانـا امام عسگری
ماه نـرگس، آفتاب عالم آرا را ببیـن
پای تا سر، سر به سر، آئینه شو آئینه شو
چون شدی آئینه آن رخسار زیبا را ببین
با همه سیّارگان دور زمین آور طواف
آفتابِ بـامدادِ عـرشِ اعـلا را ببیـن
روح شو، بـر بـام شهر سامره پرواز کن
چشم شو، خورشید غایب از نظرها را ببین
بـر فـراز مهـد مهدی پـرواز کن
لحظه لحظه شمع جمع آل طاها را ببین
همچو نرگس با گل لبخند از هم باز شو
در ریاض نور، حسن حق تعالی را ببین
ای چراغ ماه، از خورشید زیباتر شدی
غرق در انوار حسن حق ز پا تا سر شدی
بند دوم
ای بهشت سامره! امشب جهان آرا شدی
بـا گلِ لبخندِ ماهِ نـرگس از هم واشدی
نی عجب، گر عالمی گردید از بوی تو مست
زآنکه امشب مستِ بویِ نرگسِ زهرا شدی
آسمانی لالۀ نـرگس شکفتی در زمیـن
ماه بزم عرشیان، خورشید سامرا شدی
بـا طلوع صبح از مشرق برآیـد آفتاب
آفتـاب فاطمه وقت سحر پیـدا شدی
گاه در دامان نرگس گاه در دست حسن
نور خود را بذل کردی ماه محفلها شدی
آسمانیها زمین بوس تـو بـودند از ازل
از چه ای جان جهانها همنشین با ما شدی
در محافل حاضری، در دیـده پیدا نیستی
از نظرها غـایبی و انـجمن آرا شدی
ای وجود از مقدمت آباد! یا مهدی بیا
عید میلادت مبارک باد! یـا مهدی بیا
بند سوم
در شب میلاد پیدا شـد تجلّای ظهور
سرزند از غرب، مهر عالم آرای ظهور
آمد آن مولود مسعودی که در سیمای او
از ازل پیغمبران دیـدند سیمای ظهـور
نقشِ «جاءالحق» دهد بر روی بازویش خبر
از قیـام مهدی و از صبـح زیبـای ظهور
ای خوش آن روزی که کلّ خلق عالم بشنوند
در کنار کـعبه پـای رکن، آوای ظهـور
ای همه چشم انتظاران! بشنوید و بنگرید
بـر دو بازوی ولیِّ عصر، امضای ظهور
شیعه در ایام غیبت همچو کوهی سربلند
در حوادث پایدار استاده تـا پـای ظهور
ای شما آل محمد جان ما قربـانتان!
از شما ما را نباشد جز تمنّای ظهور
میدرخشد پرچم توحید بر بام فرج
منتظر باشید، نزدیک است ایـام فرج
بند چهارم
غم مخور گر شد زمین ماتم سرای انتظار
میرسد روزی بـه پایـان روزهای انتظار
اشک و آه و گریۀ چشم انتظاران شاهد است
سخت تـر از احتضار آمد بـلای انتظار
یوسف زهرا! تو شاهد باش، عمر ما گذشت
پیـر گردیـدیم در حال و هـوای انتظار
جمعهها ذکرم شده «اَین الحسن، اَین الحسین»
لحظههایم گشته یـکسر لحظههای انتظار
بس که سردادم ندای «أینَ ابناء الحسین»
کردهام صحرای دل را کربـلای انتـظار
از طنین ذکـر «اللهم عجّل للظُّهور»
بند بندم گشته یکسر نی نوای انتظار
یابن زهرا! ما دعا کردیم تو آمین بگو
تـا بهار وصل آیـد در قفـای انتظار
تـو تـمام آرزوی آل زهـرایی بیـا
ای امید شیعه میدانم که میآیی بیا
بند پنجم
تو دل از من بردهای بسیار یابن العسکری
من تو را نشناختم یک بار یابن العسکری
گه نجف گه کربلا گه سامره گه کاظمین
داشتم با حضرتت دیدار یـابن العسکری
دیدهای کز دیـدن روی تـو نـابینا بـود
کمتر است از نقش بر دیوار یابن العسکری
گرچه لایق نیستم، ای خوبتر از جان بیـا
پا به چشمم از کرم بگذار، یابن العسکری
دشمنانت کارشان جز دشمنی با شیعه نیست
شیعه غیر از تـو ندارد یار، یـابن العسکری
بی تـو شادی جا نـدارد بین ما، مولا بیا
کوه غم از دوش ما بردار یابن العسکری
برگ برگ لالهها در باغ و بستان شاهدند
بی تو گل هم شد به چشمم خار، یابن العسکری
گرچه گم کردند چشمان گهربارم تو را
باز می بینم فقط تنها تو را دارم تو را
بند ششم
من تو را نشناختم، اما مکرر دیدمت
صبحدم در روضۀ پاک پیمبر دیدمت
در کنارت ایستادم پشت دیـوار بقیع
گه کنار خویشتن، گه در برابر دیدمت
گرچه میگفتند پنهان است قبر فاطمه
من کنـار تـربت پنهان مادر دیـدمت
بـوی عطرت را شنیدم از بیابان نجف
در کنار مرقـد ساقی کوثـر دیـدمت
گاه دیـدم ایستـادی در کنار قتـلگاه
گه کنار قبر آن تنهای بی سر دیدمت
گاه در بالای سر دیدم ضریحت در بغل
گاه در پـائین پـا، بـا قبر اکبر دیـدمت
گر چه ای گمگشتۀ زهرا ندانستم تویی
در کنـار قبـر عباس دلاور دیـدمت
ماه رویت را تماشا کردم و دل باختم
با تو بودم در همه عمر و تو را نشناختم
بند هفتم
غایبی و روز و شب در جمع مائی، سیدی
بـا منی امـا نمیدانم کجـایی؟ سیـدی
ای بسا حج کردهام، حجّم فقط دیدار توست
تو حرم تو کعبه تو سعی و صفایی، سیدی
کاش جان عالمت بـر رونـما گردد فدا
تا دمی بـر خلق عالم رو نمایی، سیـدی
ای دعای فاطمه پشت سرت هر صبح و شام
کی میآیی؟ کی میآیی؟ کی میآیی؟ سیدی
مشکل اسلام تنـها غیبت کبرای تـوست
با ظهور خود تو خود مشکل گشایی، سیدی
پرچم سرخ حسینی فاش میگوید که تو
وارث خون شهیـد کربلایی، سیـدی
در طواف کعبهای؟یا در مدینه؟یا نجف؟
سامره؟ قم؟ یا که مهمان رضایی؟ سیدی
ای تمـام چارده معصوم! یـا مهدی! بیا
ای جواب نـالۀ مظلوم! یـا مهدی! بیـا
بند هشتم
ای قرار قلبهای بیقـرار اهل بـیت
وی طلوع صبح، در شبهای تار اهلبیت
میدمد صبحی که باشد صبح آغاز ظهور
میرسد روزی بـه پایان انتظار اهلبیت
قرنهـا فریـاد «اللهم عجّل لظهّور»
بوده در این غیبت کبری شعار اهلبیت
ای به دستت ذوالفقار عدل! تا کی میکنی
اشک چشم نـازنینت را نثـار اهلبیت؟
سیدی! دست یداللهی بـر آر از آستین
تـا بـه دست آید دوباره اقتدار اهلبیت
سیزده معصوم را کشتند از راه جفـا
یوسف زهرا تویی دار و ندار اهلبیت
تـا قیامت لشگر پـاییز را نـابود کن
با ظهورت میشود عالم بهار اهلبیت
قرنـها در سینۀ ما شعلۀ فریاد تـوست
عالمی در انتظار تیغ عدل و داد توست
بند نهم
وارث خون خدا! خون خدا گویـد بیا
بر سر نی، رأس مصباح الهدی گوید بیا
اشک زمزم، چار رکن کعبه و فریاد حجر
سنگهای مروه و کـوه صفا گویـد بیا
فرق خونین علی هر شب صدایت میزند
خون جاری از دهان مجتبی گویـد بیا
مادر مظلومهات با اشک چشم و سوز دل
بر ظهورت میکند هر شب دعا گوید بیا
نخلهای دشت سرخ نینوا آب فـرات
پـرچم سرخ شهید کربـلا گویـد بیا
زخمهای کشتگان فریاد «یا مهدی» زند
رأس جدت بـر فراز نینوا گویـد بیا
قامت غلتیده در خون علمدار حسین
مشک خالی، دست از پیکر جدا گوید بیا
عالمی چشم انتظار عدل عالمگیر توست
پاسخ لبخند اصغر در لب شمشیر توست
بند دهم
جلوه کن تا زنگ غم از سینهها زائل شود
با ظهورت معنی اکمال دین کامل شود
جلوه کن تا باز بتهای حرم را بشکنی
جلوه کن تا مسلک وهابیان باطل شود
جلوه کن تا عیسی مریم برای یاریت
با ظهورت همزمان از آسمان نازل شود
جلوه کن تا داد محسن را بگیری از عدو
چهره بگشا تا مراد فاطمه حاصل شود
جلوه کن تا آفتاب از طلعتت گردد خجل
جلوه کن تا ماه رویت شمع هر محفل شود
جلوه کن تا ابر باطل رخت بندد از فضا
جلوه کن تا امت قرآن به حق واصل شود
گرچه نبوَد دیـدۀ ما قابل دیـدار تـو
تو نگه کن کز نگاهت چشم ما قابل شود
آفتاب فاطمه بر خلق عالم جلوه کن
از کرامت بر دل تاریک "میثم" جلوه کن
شاعر : حاج غلامرضا سازگار
--------
توجه ! به علت تایپ اشعار امکان هر گونه غلط تایپی در متن اشعار وجود دارد
درصورت برخورد با غلط ها ،جهت رفع آنها ما را در قسمت نظرات مطلع فرمایید. باتشکر
نظرات
با تشكر
محمد رضا اثني عشري