- منتشر شده در پنج شنبه, 04 تیر 1388 23:41
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 4441
«داغ یار»
سينهها در ماتمى عظما نشست
سَدِّ اشكِ ديدهها در هم شكست
موج غم در سينه طوفان مىكند
حال ياران را پريشان مىكند
كشتى دلها ميان موج غم
از تلاطم مىتپد در اوج غم
در فراقِ مير مُلك مَعدلت
چلچراغ بزم اهلِ معرفت
حضرت هادى امام اهل دل
مِهر او صهباى جام اهل دل
چون نشد تسليم حكم مستبد
از جفاى زهرِ كين معتمد
همچو نخل سبزى از پا اوفتاد
از نفس ، روح تولا اوفتاد
ميهمانِ چشم و دل شد داغِ يار
تا ببارد ابر ديده چون بهار
سامرا شد در عزايش كربلا
اشك و آه و ناله دارد ماسوا
خاك تا افلاك شد ماتمسرا
سر به زانوى غمش ، عرش عُلا
انبيا در سوگ آن خورشيد جان
ديده گريان ، سينه سوزان ، قد كمان
هر چه گويم در رثايش نارساست
مرثيت گويش « امين » كبرياست
شاعر:حاج رضا فلاح «امین»