عیدالله الاکبر اشعار ویژه عید غدیر

ترتیل قرآن کریم 30 جزء

 

بخش های ویژه سایت مداحان قم
اخبار مذهبی , مداحی , مداحان , شاعران
اشعار مذهبی , اشعار مداحی
دانلود مداحی , مداحان اهلبیت ,مداحان قم
گلزار شهدای مجازی,وصیت نامه خاطرات شهدا کلیپ شهدا صدای شهدا
معرفی نامه و زندگی نامه مداحان و شاعران اهل بیت

اوقات شرعی

افراد آنلاین

ما 462 کاربر آنلاین داریم

آمار بازدیدکنندگان

امروز
دیروز
این هفته
این ماه
کل آمار
7124
4840
21113
16848
32123839
Your IP: 3.145.155.149

خاطره ای از سردار شهید حاج ح

ایجاد در سه شنبه, 19 دی 1391 / خاطراتی از شهدا
Tags: خاطره ای از سردار شهید حاج حسین خرازی
دو تا دور نشسته بودیم. نقشه آن وسط پهن بود. حسین گفت «تا یادم نرفته اینو بگم ، اون جا که رفته بودیم برای مانور؛ یه تیکه زمین بود. گندم کاشته بودن . یه مقدار از گندم ها از بین رفته. بگید بچه ها ببینن چه ... [ +++ ]
ایجاد در سه شنبه, 19 دی 1391 / خاطراتی از شهدا
Tags: خاطره ای از سردار شهید حاج حسین خرازی
منطقه کوهستانی بود. با صخره های بلند و تیز و نفس گیر. دیده بان های عراقی از آن بالا گرای ما را می گرفتند، می دادند به توپ خانه شان . تمام تشکیلات گردان را ریخته بوند به هم. داد زد « برید بکشیدشون پایین ... [ +++ ]
ایجاد در سه شنبه, 19 دی 1391 / خاطراتی از شهدا
Tags: خاطره ای از سردار شهید حاج حسین خرازی
7- همین طور حسین را نگاه می کرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است . من هم اول که آمده بودم ، باورم نشده بود. حسین آمد ، نشست روبه رویش . گفت « آزادت می کنم بری.» به من گفت « به ش بگو.» ترجمه کردم ... [ +++ ]
ایجاد در سه شنبه, 19 دی 1391 / خاطراتی از شهدا
Tags: خاطره ای از سردار شهید حاج حسین خرازی
نگاهش می کردم. یک ترکه دستش بود، روی خاک  نقشه ی منطقه را توجیه می کرد. بهم برخورده بود فرمان ده گردان نشسته ، یکی دیگر دارد توجیه میکند . فکر می کردم فرمانده گروهان است یا دسته. ندیده بودمش تا آن موقع ... [ +++ ]
ایجاد در سه شنبه, 19 دی 1391 / خاطراتی از شهدا
Tags: خاطره ای از سردار شهید حاج حسین خرازی
دیگر دارد ظهر می شود. باید برگردیم سنندج. اگر نیروی کمکی دی ر برسد ودرگیری به شب بگشد، کار سخت می شود؛ خیلی سخت . کومله ها منطقه را بهتر از ما می شناسند. فقط بیست نفریم . ده نفر این طرف جاده ، ده نفر آن ... [ +++ ]
ایجاد در سه شنبه, 19 دی 1391 / خاطراتی از شهدا
Tags: خاطره ای از سردار شهید حاج حسین خرازی
رفته بود کردستان. یازده ماه طول کشید. نه خبری ، نه هیچی . هی خبر می آوردند تو کردستان، چند تا پاسدار را سر بریده اند. رادیو می گفت یازده نفررا زنده دفن کرده اند. مادرش می گفت« نکنه یکیشون حسین باشه ؟ » ... [ +++ ]
ایجاد در سه شنبه, 19 دی 1391 / خاطراتی از شهدا
Tags: خاطره ای از سردار شهید حاج حسین خرازی
رفته بودم قوچان بهش سر بزنم. گفتم یک وقت پولی، چیزی لازم داشته باشد. دم در پادگان یک سرباز به م گفت « حسین تو مسجده » رفتم مسجد . دیدم سرباز ها را دور خودش جمع کرده ، قرآن می خوانند نشستم تا تمام شود. ... [ +++ ]
ایجاد در سه شنبه, 19 دی 1391 / خاطراتی از شهدا
Tags: خاطره ای از سردار شهید حاج حسین خرازی
دانشگاه شیراز قبول شده بود. همان موقع دوتا پسرهایم توی اصفهان و تهران درس می خوادند. حقوقم دیگر کفاف نمی داد. گفتم « حسین ، بابا ! اون دو تا سربازی شونو رفته ن . بیا تو هم سربازیتو برو . بعد بیا دوباره ... [ +++ ]
ایجاد در سه شنبه, 19 دی 1391 / خاطراتی از شهدا
Tags: خاطره ای از سردار شهید حاج حسین خرازی
نصف شب پشه هم  پشه را نمی دید؛ سوارتانک، وسط دشت. کنار برجک نشسته بودم. دیدم یکی پیاده می آید. به تانک ها نزدیک می شد، سپس دور میشد... سمت ما هم آمد دستش را دور پایم حلقه کرد، پایم را بوسید. گفت: «به ... [ +++ ]
ایجاد در سه شنبه, 19 دی 1391 / خاطراتی از شهدا
Tags: خاطره ای از سردار شهید حاج حسین خرازی
رفتم بیرون،برگشتم. هنوز حرف می زدند. پیرمرد می گفت « جوون ! دستت چی شده ؟ تو جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه ؟» حاج حسین خندید. آن یکی دستش را آورد بالا . گفت « این جای اون یکی رو هم پر می کنه .یه بار ... [ +++ ]
ایجاد در سه شنبه, 19 دی 1391 / خاطراتی از شهدا
Tags: خاطره ای از سردار شهید حاج حسین خرازی، خاطراتی از شهید خرازی،
تو جبهه همدیگر را می دیدم.وقتی برمی گشتیم شهر، کم تر. همان جا هم دو سه روز یک بار را باید می رفتم می دیدمش . نمی دیدمش ، روزم شب نمی شد. مجروح شده بود.نگرانش بودم . هم نگران هم دلتنگ. نرفتم تا خودش پیغام ... [ +++ ]
ایجاد در سه شنبه, 19 دی 1391 / خاطراتی از شهدا
Tags: خاطره ای از سردار شهید حاج حسین خرازی،خاطره ای کوتاه از شهدا،خاطره، شهدا
تعریف می کرد و می خندید... «یه نفر داشت تو خیابون شهرک سیگار می گشید، اون جا سیگار کشیدن ممنوعه. نگه داشتم بهش گفتم یه دقیقه بیا اینجا، گفت به تو چه، می خوام بکشم، تو که کوچیکی، خود خرازی رو هم بیاری ... [ +++ ]

این سایت توسط گروه مهندسی نرم افزار انعکاس برتر طراحی و اجرا شده است