- منتشر شده در چهارشنبه, 06 ارديبهشت 1391 12:26
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
به عیادت مادر خوبی ها
حضرت فاطمه علیهاالسلام در خانه خود در بستر بیمارى قرار گرفت و غم و اندوه دیگرى بر آن خانه سایه افكند. فرزندان صغیر و خردسال او در اطراف بستر مادر مانند پرندگان بال و پر شكسته سر به زیر انداخته، در فكر فرورفته و چهره زرد و نحیف و لطمه خورده او را نظاره مىكردند. پرستاران او امسلمه زن ابورافع و اسماء بنت عمیس بودند. خبر بیمارى و بسترى شدن فاطمه علیهاالسلام در میان مردم مدینه و مهاجر و انصار طنینانداز شد. زنان مهاجر و انصار تصمیم گرفتند به عیادت حضرت فاطمه علیهاالسلام بروند، گروهى گرد هم آمده و به حضور او رسیدند.
«فقلن كیف اصبحت من علتك یا بنة رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم فحمد اللَّه و صلت على ابیها»، و به او خطاب كرده گفتند شب را چگونه به صبح كردید از بیمارى خود اى دخرت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم، (فاطمه علیهاالسلام) حمد و ثناى الهى را بجا آورد و به پدر خود درود فرستاد.»
«ثم قالت اصبحت والله عائفة لدنیا كن قالیة لرجالكن، سپس فرمود: به خدا سوگند صبح كردم در حالى كه از دنیاى شما بیزارم و بغض مردان شما در دلم جاى گرفته است.»
«لفظتهم بعد ان عجمتهم و شنأتهم بعد ان سبرتهم، از دهان به دورشان انداختم بعد از آنكه به دهان گرفتمشان و از آنها بدم آمد بعد از آنكه امتحانشان كردم.»
این كلمات كنایه و استعاره است. و به معنى آنست كه مردان شما را امتحان و آزمون نمودم اما آنها بد از امتحان درآمدند و لذا از آنها بیزار مىباشم.
«فقبحا لفلول الحد، چه زشت است كندى، آنچه تندى از آن مطلوب مىباشد.»
این جمله نیز كنایه است. و به معنى آن است كه همانگونه كه از شمشیر تیزى و تندى انتظار مىرود، حال اگر كند باشد زشت و نارواست. از مردان شما هم وفا و معاونت و همكارى انتظار مىرفت اما برعكس بىوفایى و بىاعتنایى دیده شد.
«واللعب بعد الحد، و چه زشت است بازى بعد از جدیت و كوشش.»
یعنى زشت و نارواست براى مردمى كه كار را با اراده و جدیت شروع كردند حال برگردند و بازیگر شوند.
«و قرع الصفاة و صدع القناء و خیل الاراء و زلل الاهواء، و چه زشت است كوبیدن بر سنگ خارا و چه قبیح است شكاف برداشتن سرنیزهها و حیله و نیرنگ در آراء و اندیشهها و لغزش در خواستهها.»
یعنى كار اینها مانند مشت بر سنگ كوفتن و بالاخره نیزه به سنگ زدن كه عاقبت سرنیزه شكاف برمىدارد و مىشكند و فایده نمىبرد و زشت و قبیح است كه انسان مزورانه فكر كند و در خواستههاى خود راه لغزش و سقوط را دنبال كند.
«و بئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله علیهم و فى العذاب هم خالدون، و مردان شما بد چیزى براى خود پیش فرستادند و آن اینكه خشم خدا را براى خود فراهم آوردند و در عذاب جهنم جاودان خواهند بود.»
«لا جرم لقد قلدتهم ربقتها و انما الناس مع الملوك والدنیا الا من عصم الله، به ناچار ریسمان فدك و خلافت را به گردن آنها انداختم و همانا مردم با شاهان و صاحبان قدرت و دنیا مىباشند، مگر آن كس را كه خدا حافظ و مراقب او باشد.»
دو جمله و نكته قابل ملاحظه در بیان اخیر است، یكى اینكه حضرت فاطمه علیهاالسلام با دلآزردگى تمام و یأس از مهاجر و انصار فرمود: من آمدم از مردان شما استمداد كنم. اما وقتى یاریش نكردند و غاصبین اصرار در غصب داشتند آنها را رها كرد، دیگر آنكه هنگامى كه غاصبینى زمام امور را به دست گرفتند، مردم به بطلان آنها فكر نكردند و بلكه به دنبال آنها رفتند كه گوئیا این رسم مردم است كه پیرو قدرت و همراه آن مىباشند!.
«و حملتهم اوقتها و سننت علیهم غاراتها فجدعا و عقرا و بعدا للقوم الظالمین، و سنگین بار آن را بر آنها تحمیل نموده و تمام مظالم و مفاسد تغییر مسیر حكومت را متوجه آنها نمودم، پس هلاكت و نابودى و جراحت و ناسالمى و دورى، از آن قوم ستمگر باد.»
«ویحهم انى زعزعوها عن رواسى الرسالة، واى بر آنها، به كجا حركت و تغییر جهت دادند خلافت را از آن پایگاههاى محكم رسالت.»
«و قواعد النبوة والدلالة و مهبط الروح الامین والطیبین بامور الدنیا والدین، و از پایههاى نبوت و رهبرى و از محل نزول جبرئیل امین و از كسى كه حاذق و آگاه به امور دین و دنیا مىباشد، خلافت را منحرف كردند.»
«الا ذلك هو الخسران المبین، آگاه باشید كه این بزرگترین زیانى آشكار است كه آنها مرتكب شدند.»
«و ما الذى نقموا من ابىالحسن، و چه عاملى باعث شد كه اینها انتقامجویانه با ابوالحسن )على علیه السلام) برخورد نمایند.»
«نقموا والید منه نكیر سیفه و قلة مبالاته لحتفه، به خدا سوگند از او به خاطر شمشیر باطل برانداز او انتقام گرفتند و به خاطر بىباكى و نترسیدن او از مرگ خود بود.»
«و شدة و طأته و نكال وقعته و تنمره فى ذات امه و صلى الله على محمد و آل محمد، و به علت محكمى قدمهاى او بر روى باطل و له كردن آن و به خاطر اینكه گناهكار و جنایتكار را به شدت عقوبت مىكرد و به خاطر شجاعت و تسلیمناپذیرى او در راه خدا.»
گفتند: اى دختر پیامبر ! اگر قبل از آنكه ما با ابوبكر بیعت كنیم على علیه السلام از ما خواسته بود كه با او بیعت كنیم دست از او نمىكشیدیم. فاطمه علیهاالسلام كه گفتار آنها را مزورانه تلقى نمود با ناراحتى از آنها خواست كه منزل را ترك كنند و فرمود شما هیچ عذرى ندارید و مقصر مىباشید.
زنان مهاجر و انصار با شنیدن آن بیانات و حقایق، سرافكنده و شرمنده از حضور فاطمه علیهاالسلام خارج شدند و به خانههاى خود برگشتند و گفتار فاطمه علیهاالسلام را براى مردان خود بیان نمودند. عدهاى از مهاجرین و انصار تصمیم گرفتند از فاطمه علیهاالسلام عیادت كنند و عذر تقصیر بخواهند، لذا آمدند و وارد شدند و پس از حضور گفتند: اى دختر پیامبر ! اگر قبل از آنكه ما با ابوبكر بیعت كنیم على علیه السلام از ما خواسته بود كه با او بیعت كنیم دست از او نمىكشیدیم. فاطمه علیهاالسلام كه گفتار آنها را مزورانه تلقى نمود با ناراحتى از آنها خواست كه منزل را ترك كنند و فرمود شما هیچ عذرى ندارید و مقصر مىباشید. (1)
پس از آن موضع مزاجى حضرت فاطمه علیهاالسلام روز به روز بدتر مىشد. عباس عموى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم شنید كه فاطمه زمینگیر شده و دیگر كسى به حضور نمىپذیرد پیغام براى حضرت على علیه السلام فرستاد و گفت: عمویت عباس سلام مىرساند و مىگوید من وقتى شدت كسالت فاطمه علیهاالسلام را شنیدم غمزده و افسرده شدم، چنین مىنماید كه او اولین كسى است كه به رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم ملحق مىشود، پس اگر قضیه رحلت او حتمى است من مهاجرین و انصار را جمع كنم تا نماز بر او بخوانند و به ثوابى برسند و خود براى دین هم عظمت و زینتى خواهد بود.
عمار یاسر مىگوید: من حضور داشتم كه على علیه السلام فرمود: سلام مرا به عمویم برسان و به او بگو خداوند محبت و لطف تو را از ما نگیرد، مشورت و نظر تو را فهمیدم، اما حضرت فاطمه علیهاالسلام پیوسته مورد ستم بوده و او را از حق وى منع نموده و ارث او را به وى ندادند، توصیه و سفارش رسول خدا صلى اللَّه علیه آله و سلم را در حق او رعایت نكردند و از تو مىخواهم كه اجازه بدهى كه مطابق وصیت او عمل كنم كه سفارش كرده است مخفیانه دفن شود.
فرستاده عباس جواب على علیه السلام را براى او آورد، عباس گفت: خدا پسر برادرم را رحمت كند كه او آمرزیده است، رأى و نظر او مطاع خواهد بود، از میان فرزندان عبدالمطلب بعد از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرزندى پربركتتر از على علیه السلام متولد نشده است، على علیه السلام در هر كرامتى با سابقهتر و در هر فضیلتى داناتر از همه و در سختیها و ناملایمات شجاعتر از همه و در یارى دین حنیف از همه با دشمن مبارزتر و اولین كسى است كه به خدا و رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم ایمان آورد. (2)
پی نوشت:
1ـ بحارالانوار، ج 43، ص 161.
2ـ همان، ص 210.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان