329ـ ابـن بـابـويـه در بـاب حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله ازابـن عـبـاس روايـتـى نـقـل كـرده كـه ملخص آن چنين است كه چون حضرت رسالت پناه صلى اللّه عليه و آله به بـسـتـر بـيـمـارى خـوابـيـد اصحاب آن حضرت بر گرد او جمع گرديدند عماربن ياسر بـرخاست و سؤ الى از آن حضرت كرد پس حضرت دستورالعملى در باب تجهيز خود به امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام فـرمـود پـس بـه بـلال فـرمـود كـه : اى بـلال مردم رابه نزد من بطلب كه در مسجد جمع شوند چون جمع شدند حضرت بيرون آمد عمامه مبارك را بر سر بسته بود و بر كمان خود تكيه كرده بود تا آنكه وارد مسجد شد و بـر مـنـبر بالا رفت و حمد و ثناى الهى را ادا كرد و فرمود: اى گروه اصحاب ! چگونه پـيـغـمـبرى بودم براى شما آيا خود به نفس نفيس جهاد نكردم در ميان شما؟ آيا دندان پيش مرا نشكستيد؟ آيا جبين مرا خاك آلود نكرديد ؟آياخون بر روى من جارى نكرديد تا آنكه ريش مـن رنـگـين شد؟ آيا متحمل تَعَبهاو شدتها نشدم از نادانان قوم خود؟ آيا سنگ از گرسنگى نـبـسـتـم بـراى ايـثـار امـت بـر خـود؟ صـحـابـه گـفـتـنـنـد:بـلى ،يـا رسـول الله بـه تـحـقيق كه صبر كننده بودى از براى خدا و نهى كننده بودى از بديها، پس جزا دهد ترا خدا از ما بهترين جزاها. حضرت فرمود: كه شما را خدا نيز جزاى خير دهد پس فرمود: كه حق تعالى حكم كرده و سوگند ياد نموده است كه نگذرد از ظلم ستمكارى ؛ پـس سـوگـنـد مـى دهـم شما را به خدا كه هر كه او را مظلمه بوده باشد نزد محمد البته برخيزد و قصاص كند كه قصاص نزد من محبوبتر است از قصاص عقبى در حضور ملائكه و انـبـيـاء. پـس ‍ مردى از آخر مردم برخاست كه او را سوادة بن قيس مى گفتند گفت : پدر و مـاردم فـداى تـو يـا رسـول الله ! در هـنـگـامـى كـه از طـايـف مـى آمـدى مـن بـه استقبال تو آمدم تو بر ناقه غضباى خود سوار بودى و عصاى ممشوق در دست داشتى چون بـلنـد كـردى او را كـه بر راحله خود بزنى بر شكم من آمد ندانستم كه به عمد كردى يا بـه خـطـا؟ حـضـرت فـرمـود كـه مـعـاذالله كـه بـه عـمـد كـرده بـاشـم پس فرمود كه اى بـلال ، بـرو بـه خـانـه فـاطـمـه هـمـان عـصـا را بـيـاور! چـون بـلال از مـسـجـد بـيـرون آمـد در بـازارهـاى مـديـنه ندا مى كرد كه اى گروه مردم كيست كه قـصـاص فرمايد نفس خود را پيش از روز قيامت اينك محمد صلى اللّه عليه و آله خود را در معرض قصاص در آورده است پيش از روز جزا چون به در خانه فاطمه عليهاالسّلام رسيد در راكوبيد و گفت : اى فاطمه ! بر خيز كه پدرت عصاى ممشوق خود را مى طلبد. فاطمه عـليـهـاالسـّلام گـفـت : امـروز روز كـار فـرمـودن عـصـا نـيـسـت بـراى چـه آن را مـى خواهد؟ بـلال گـفـت : كـه اى فـاطـمـه ! مـگـر نـمـى دانـى كـه پـدرت بـر مـنـبـر بـر آمـده و اهـل ديـن و دنـيـارا وداع مى كند؟ چون فاطمه عليهاالسّلام سخن وداع شنيد فرياد برآورد و گفت : زهى غم و اندوه و حسرت دل فكار من براى اندوه تو اى پدر بزرگوار بعد از تو فـقـيـران و بـيـچارگان و درماندگان بگو پناه به كه برند اى حبيب خدا و محبوب قلوب فقرا. پس بلال عصا را گرفت و به خدمت حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله شتافت و چون عصارا به حضرت داد فرمود كه به كجا رفت آن مرد پير؟ او گفت : من حاضرم ،يا رسـول الله ! پـدرو مـادرم فداى تو باد! و حضرت فرمود كه بيا و از من قصاص كن تا راضـى شـوى از مـن ! آن مـرد گـفـت : شـكـم خـود را بـگـشـا يـا رسـول اللّه ! چون حضرت شكم محترم خود را گشود گفت : پدر و مادرم فداى تو باد! يا رسـول اللّه دسـتـور مـى دهـى كـه دهان خود را بر شكم تو گذارم چون رخصت يافت شكم مـكـرم آن حـضـرت را بـوسـيـد و گـفـت : پـنـاه مـى بـرم بـه مـوضـع قـصـاص شـكـم رسـول خدا صلى اللّه عليه و آله از آتش جهنم در روز جزا. حضرت فرمود كه اى سواده ! آيـا قـصـاص مـى كـنـى يـا عـفـو مـى نـمـايـى ؟ گـفـت : عـفـو مـى نـمـايـم يـا رسـول اللّه ! حـضـرت فـرمود: خداوندا تو عفو كن از سوادة بن قيس چنانكه او عفو كرد از پـيـغـمـبـر تـو، پـس حـضـرت از مـنـبـر بـه زيـر آمـد و داخـل خـانـه ام سـلمه شد ومى گفت : پروردگارا! تو سلامت دار امّت محمد را از آتشX.در زيـر لحاف با تو مى گفت ؟حضرت فرمود كه هزار باب از علم تعليم من نمود كه از هر باب هزار باب ديگر گشوده مى شود!(شيخ عبّاس قمّى رحمه اللّه )
330ـ (ارشاد شيخ مفيد) 1/179. (اعلام الورى ) طبرسى 1/266، 267.
331ـ به ضمّ جيم و سكون راء، موضعى است در يك فرسخى مدينه .
332ـ (ارشاد شيخ مفيد) 1/180 ـ 184 .
333ـ (ارشاد شيخ مفيد) 1/184 .
334ـ (مـسـنـد احـمـد حـنـبـل ) 1/585 ، حـديث 3326 (مسند عبداللّه بن عباس ). (حديقة الشيعه اردبيلى ) 1/364 .
335ـ (ارشاد شيخ مفيد) 1/186
336ـ سوره آل عمران (3)، آيه 144.
337ـ (ارشـاد شـيخ مفيد) 1/179 ـ 189، (اعلام الورى طبرسى ) 1/263 ـ 270 .
338ـ (بـصـائر الدرجـات صـفـّار) ص 503 ، بـاب (الائمـه انـّهُ كلّمهم غير الحيوانات ) ، حديث پنجم .
339ـ ماءخذ پيشين ، حديث ششم .
340ـ (الدّروس الشـرعـيـّه ) شـهـيـد اول ، 2/16.
341ـ (قُرْب الا سناد حِمْيَرى ) ص 9، حديث 29 .
342ـ تـزويـج زيـنـب بـه ابـى العـاص پـيـش از بـعثت و حرام شدن دختر به كـافـران بـود و از زيـنب امامه دختر ابى العاص به وجود آمد و حضرت اميرالمؤ منين عليه السـّلام بـعـد از فـاطمه عليهاالسّلام به مقتضاى وصيّت آن مخدره او را تزويج فرمود و نـقـل شـده كـه ابوالعاص در جنگ بدر اسير شد و زينب قلاده اى كه حضرت خديجه به او داده بـود بـه نـزد حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله فرستاد براى (فداى ) شوهر خـود چـون حـضـرت نـظـرش بر قلاده افتاد خديجه را ياد نمود و رقّت كرد و از صحابه طـلب نـمـود كـه (فـداى ) او را بـبخشند وابوالعاص را بى فدا رها كنند؛ صحابه چنين كـردنـد. حضرت از ابى العاص شرط گرفت كه چون به مكّه برگردد زينب را به خدمت آن حـضـرت فـرستد او به شرط خود وفا نمود زينب را فرستاد بعد از آن خود به مدينه آمـد و مـسـلمـان شـد. و زيـنـب در مـديـنـه سـال هـفـتـم و بـه قـولى در سال هشتم هجرت به رحمت ايزدى واصل شد. (شيخ عباس قمى رحمه اللّه ) .
343ـ (بحار الانوار) 6/266 .
344ـ (إ علام الورى طبرسى ) 1/276 .
345ـ ابونصر فراهى در عدد اولاد امجاد آن حضرت گفته :
فرزند نبى قاسم و ابراهيم است
پس طيّب و طاهر زرَهِ تعظيم است
با فاطمه و رقيه امّكلثوم
زينب شمرار ترا سر تعظيم است
ر.ك : (نصاب الصّبيان
346ـ (مناقب آل ابى طالب ) ابن شهر آشوب 4/89، تحقيق : دكتر بقاعى
347ـ بـه فـتـح غـيـن مـعـجـمـه و دال مهمله .
348ـ به كسر ضاد معجمه .
349ـ به ضمّ ميم و فتح قاف و تشديد واو. (قمى رحمه اللّه )
350ـ (إ علام الورى ) طبرسى 1/281 .
351ـ به ضمّ جيم .
352ـ به ضم قاف و فتح مثلّثه .
353ـ به فتح ميم موحّده .
354ـ (شرح درايه ) شهيد ثانى ص 137 ، چاپ مكتبة المفيد، قم .
355ـ (تـمـام ) مـانـند سَحاب (قمى رحمه اللّه ) (سفينة البحار 1/318 چاپ آستان قدس ).
356ـ (الاستيعاب ) ابن عبدالبرّ 1/196 ، تحقيق : على محمد البجاوى .
357ـ (إ علام الورى طبرسى ) 1/283 .
358ـ به فتح حاء و سكون ميم و فتح نون .
359ـ مانند زُبير.
360ـ (مناقب آل ابى طالب ) ابن شهر آشوب 1/62، تحقيق دكتر بقاعى .
361ـ (بحار الانوار) 35/134 .
362ـ (دفـاع از تـشـيـع ) (تـرجـمـه الفصول المختارة شيخ مفيد) ص 522.
363ـ (بحارالانوار) 35/115 .
364ـ (شرح نهج البلاغه ) ابن ابى الحديد 14/84 .
365ـ بيايد اين شعر و معنى آن در ذكر سيّد فخّار در اولاد حضرت امام موسى كاظم عليه السّلام (شيخ عباس قمى رحمه اللّه ).
366ـ (قُرْب الا سناد حميرى ) ص 25 ، حديث 84 .
367ـ (تفسير قمى ) على بن ابراهيم قمى 2/347 .
368ـ سوره احزاب (33) ، آيه 23 .
369ـ (تفسير قمى ) 2/188 .
370ـ (بـصـائر الدرجـات صـفـّار) ص 121 ، حـديـث اول
371ـ (امالى شيخ طوسى ) ص 497 ، حديث 1092 .
372ـ (امالى شيخ طوسى ) ص 362، حديث 754 .
373ـ بـعـضـى گـفـتـه اند مراد آن است كه آلت مردى بريدن تو فايده نمى كـند؛ زيرا كه عبداللّه از تو به هم رسيده است و آن فرزندان از او به هم خواهند رسيد و محتمل است كه مراد معنى ديگر باشد. (قمى رحمه اللّه ).
374ـ (مَنْ لايحضره الفقيه ) ابن بابويه 1/252 .
375ـ (امالى شيخ صدوق ) ص 191 ، مجلس 27 ، حديث سوم .
376ـ امـام صـادق عـليـه السلام فرمود: به او سلمان فارسى نگوئيد بلكه بگوئيد سلمان محمدى ... ر.ك : (امالى شيخ طوسى ) ص 133، مجلس پنجم ، حديث 214 .
377ـ (اختصاص ) ص 12
378ـ (بحارالانوار) 22/348 .
379ـ مـتـوسمين يعنى به فراست احوال مردم را مى دانست (علامه مجلسى رحمه اللّه ).
380ـ (رجال كشّى ) 1/56.
381ـ (رجال كشّى ) 1/56.
382ـ محدَّث يعنى كسى كه فرشتگان با او سخن مى گويند (ويراستار).
383ـ ر.ك : بـه كـتـاب ارزنـده (نـَفـَس الرحـمـان فـى فضائل سلمان ) تاءليف علامه محدّث نورى رحمه اللّه .
384ـ (بحارالانوار) 22/373 .
385ـ (مجالس المؤ منين ) 1/205 .
386ـ (امالى شيخ طوسى ) ص 133، مجلس پنجم ، حديث 214 .
387ـ (نـفـس الرحـمـان فـى فـضـائل سـلمان ) محدّث نورى ، ص 520، چاپ آفاق .
388ـ (رجال كَشّى ) ص 14، حديث 33. (بحارالانوار) 22/373 .
389ـ (نفس الرحمان ..). محدّث نورى رحمه اللّه ص 352، باب نهم .
390ـ (بحارالانوار) 22/373 .
391ـ (هـديـة الزّائريـن و بـهـجـة النـاظـريـن ) ص 57 ـ 59، چـاپ تبريز، سـال 1343 ق . (مـفـاتـيـح الجـنـان ) بـاب سـوم ، فصل هشتم .
392ـ به جيمين مضمومتين و دالين مهملتين .
393ـ (الاستيعاب ) ابن عبدالبرّ 1/252، تحقيق : البجاوى .
394ـ (بحارالانوار) 22/405 .
395ـ (عين الحياة ) علامه مجلسى 1/13، چاپ دارالاعتصام .
396ـ (شـرح نـهـج البـلاغـه ) ابـن ابى الحديد 8/259، (سُنن ترمذى ) حديث 3827 .
397ـ (عين الحياة ) علامه مجلسى 1/12 .
398ـ (بحارالانوار) 22/342 .
399ـ (بحارالانوار) 22/321 .
400ـ (شرح نهج البلاغه ) ابن ابى الحديد 8/259 .
401ـ (الاستيعاب ) 1/255، تحقيق : على محمد البجاوى .
402ـ ماءخذ پيشين .
403ـ (امالى شيخ صدوق ) ص 426 ، مجلس 55، حديث 562 .
404ـ (بحار الانوار) 22/431، حديث 40.
405ـ (معانى الاخبار) شيخ صدوق ص 205 .
406ـ سوره توبه (9) ، آيه 35 .
407ـ تاريخ پيامبران (حياة القلوب مجلسى ) 4/1698، با مختصر تفاوت .
408ـ (شرح نهج البلاغه ) ابن ابى الحديد 8/252 .
409ـ تاريخ پيامبران (حياة القلوب مجلسى ) 4/1724 .
410ـ ماءخذ پيشين .
411ـ (الاستيعاب ) ابن عبدالبرّ 1/253 ، تحقيق : البجاوى .
412ـ (الخصال شيخ صدوق ) 1/253، حديث 126 .
413ـ (بحارالانوار) 22/324 .
414ـ (رجال كَشّى ) 1/46 .
415ـ (اختصاص ) ص 10
416ـ (اَلْجَمَل ) شيخ مفيد ص 392 ـ 393 .
417ـ (نفس الرحمان ..). محدّث نورى رحمه اللّه ص 378 .
418ـ (نفس الرحمان ..). ص 379 .
419ـ (نفس الرحمان ...) محدّث نورى (استادِ محدّث قمى ) ، ص 378 .
420ـ (اختصاص ) ص 62 .
421ـ (فردوس الاخبار) 3/62 ، (حديقة الشيعه ) 1/316، چاپ انصاريان .
422ـ (كـاشـف الحـق ) اردسـتـانـى ص 266 (نـسـخه خطى كتابخانه مدرسه حجتيّه قم ).
423ـ ر.ك : (تـفـسـيـر كـشـّاف ) زمـخـشـرى ، 2/291، ذيل آيه 74 ، سوره توبه .
424ـ (امالى شيخ صدوق ) ص 401، مجلس 52، حديث 518.
425ـ (رجال ابن داود) ص 71 .
426ـ (تنقيح المقال ) مامقانى 1/259، چاپ سه جلدى .
427ـ (بحار الانوار) 19/121.
428ـ (بحارالانوار) 21/32. با مختصر تفاوت .
429ـ (مجالس المؤ منين ) 1/231 .
430ـ (ترجمه الفتوح ) ابن اعثم ، ص 539.
431ـ (الاستيعاب ) 4/1606، تحقيق : على محمد البجاوى .
432ـ (مجالس المؤ منين ) شهيد قاضى شوشترى 1/231 ـ 232 .
433ـ (بحارالانوار) 22/113 .
434ـ (مجالس المؤ منين ) 1/223 .
435ـ (الاحتجاج ) 1/97، (الخصال ) 2/462، الاثنى عشر، حديث 4 .
436ـ ماءخذ پيشين
437ـ به معجمتين مصغّرا (قمى رحمه اللّه )
438ـ اين مطلب را در كتاب (كامل بهائى ) چاپ انتشارات مرتضوى تهران ، با مقدمه محدّث قمى رحمه اللّه ، نيافتم .
439ـ (الاستيعاب ) 2/448 ، تحقيق : البجاوى .
440ـ (نهج البلاغه ) ترجمه شهيدى ص 192، خطبه 182 .
441ـ سوره احزاب (33) ، آيه 4 ـ 6 .
442ـ (بحارالانوار) 22/172 و 215 .
443ـ سوره احزاب ، آيه 40 .
444ـ سوره آل عمران (3)، آيه 61 .
445ـ (بحارالانوار) 21/50 .
446ـ (بحارالانوار)22/46 .
447ـ (بحارالانوار) 28، 175 و 337.
448ـ (انـسـاب الاشـراف ) 2/272، تـحـقـيـق : دكـتـر سهيل زكّار.
449ـ به ضمّ دال مهمله و تخفيف جيم (قمى رحمه اللّه )
450ـ (بحارالانوار) 20/133 .
451ـ (ارشاد شيخ مفيد) 2/386. نام (ابوذر) در (ارشاد) ذكر نشده است .
452ـ (الاستيعاب ) 3/989 و 990، تحقيق : البجاوى .
453ـ (بحارالانوار) 19/257.
454ـ (شرح نهج البلاغه ) ابن ابى الحديد 3/44 .
455ـ (بحارالانوار) 28/208 .
456ـ (بحارالانوار) 18/210 .
457ـ (بحارالانوار) 31/195 .
458ـ (الدرجات الرفيعة فى طبقات الشيعة ) ص 256 .
459ـ (رجال كشّى ) 1/127 .
460ـ (صحيح بخارى ) 1/93، باب (التعاون فى بناء المسجد) .
461ـ (رجال كشّى ) 1/127 .
462ـ (بحارالانوار) 19/35 .
463ـ (مجالس المؤ منين ) 1/213 .
464ـ (مجالس المؤ منين ) شهيد قاضى نوراللّه شوشترى ، 1/213 ـ 215 .
465ـ (الاستيعاب ) 3/1295 .
466ـ ماءخذ پيشين .
467ـ (امـلى شـيـخ صـدوق ) ص 51 ، مـجـلس اول ، حديث چهارم .
468ـ (مجالس المؤ منين ) شهيد قاضى نوراللّه ، 1/266 ـ 268 .
469ـ (حـديـقـة الشيعه ) مقدّس اردبيلى 1/350، (النصّ والاجتهاد) ص 97، (كامل ابن اثير) 2/504، (بحارالانوار) 30/494 .