- منتشر شده در دوشنبه, 20 آذر 1391 18:45
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 6158
باز گریان غم هم نفسی باید شد
زائر مرغ غریب قفسی باید شد
باز یک عده جفا، زخم روی زخم زدند
از قضا باز عزادار کسی باید شد
**
باید امشب همه از شوق پر و بال شویم
تا عزادار عزادار چهل سال شویم
کاسه ای اشک بگیریم روی دست وَ بعد
راهی روضه ی پیغمبر گودال شویم
**
آن کسی که همه اش گریه ی عاشورا بود
آب می دید به یاد جگر سقا بود
چشمایش همه شب هیأت واویلا داشت
تا نفس داشت فقط گریه کن بابا بود
**
زهر نوشید وَ تب کرد محیط جگرش
گُر گرفت از عطش و سوخت همه بال و پرش
خشک شد جُلگه ی لب هاش و با خشکی لب
روضه می خواند به یاد لب خشک پدرش
**
آن کسی که خود خورشید به پایش افتاد
ناگهان رعشه بر اندام رسایش افتاد
ضعف شد چیره و زیر بغلش خالی شد
از روی شانه ی افتاده عبایش افتاد
**
وای از ریش سپیدش که حنایی شده بود
ناله اش گفتن اسمی سه هجایی شده بود
دم مغرب افق شهر مدینه اما
جهت قبله ی او کرب و بلایی شده بود
**
این هم از ماهیت نفس نفیس خاک است
سر آقا به روی دامن خیس خاک است
همه اش سجده شده مثل پدر در گودال
خاک سجاده و سجاد انیس خاک است
**
گاه آهسته فقط وای برادر می خواند
لب تشنه «قُتلوا» بود که از بَر می خواند
اشک می ریخت وَ هر آینه می گفت حسین
تا دم مرگ فقط روضه ی حنجر می خواند
**
تلخی زهر به کامش عسل و قند آمد
بر لب پر تَرَکش مطلع لبخند آمد
جلوی چشم ترش کرببلا ظاهر شد
یا اَبِ یا اَبِ گفت و نفسش بند آمد