- منتشر شده در یکشنبه, 25 بهمن 1388 18:39
- بازدید: 4698
خاک زوار تو از عطر جنان خوبتر است
گرد جاروب کشت سرمه اهل نظر است
سنگ از سلسله کوه و شتـر از مسلـخ
ملک از عرش به سوی حرمت رهسپر است
کفشـدار تـو کنـد نـاز بـه دربان بهشت
خادمت از ملک و صحن تو از عرش، سر است
یک طواف حرمت به ز هزاران حج است
این حدیثی است که متن و سندش معتبر است
آفتاب حرمت ظل عنایـات خداست
زائـرت زائـر ذات احـد دادگر است
روز محشر که سیاهی همه جا را گیرد
روی زوار تو از مهـر، فروزندهتر است
ظرف لطف و کرمت، وسعت ملک و ملکوت
عبد فرمانبرِ کوی تو قضا و قدر است
فخـر بـر کعبه بـرد، نـاز بـه حجاج کند
هر که را شغل گدایی درت پشت در است
همه جا گشتم و دیدم خبری نیست که نیست
سر کوی تو به هر گام، هزارن خبر است
فاش گویم ز خدا تا به خدا کرده عروج
هر که با قافله کوی شما هم سفر است
بر روی گنبد زرین تو هر صبح و غروب
نقطه نقطه اثر بوسه شمس و قمر است
به خراسان تو سوگند خراسان تو خود
کاظمین و نجـف و كرب و بلاي دگـر است
ملک ایران صدف و گوهر آن تربت توست
قلـب شیعـه حـرمِ بضعه پیغامبر است
چشم آهوی تو را چشمه حیوان گفتند
سنگ صحرای تو دُر، ریگ روانش گهر است
همچو خورشید که بر اهل زمین بخشد نور
صحن تو در نظر اهل سما جلوهگر است
دور خـدام تـو گردنـد هـزاران فردوس
صد چو رضوان به گدایی درت مفتخر است
جنت از مهر محبان تو یک شاخه گل
دوزخ از بغض غلامان درت یک شرر است
همه دیدند که یک گردش چشمت از خصم
نقش شیری که به پرده است عیان، پرده در است
بـا ولای تـوام از آتش دوزخ چه هراس؟
که تولای تو بر آتش دوزخ سپر است
قامت کوه، گر از غصه شود خم چه عجب؟
زیر بار غم تو، چرخ، شکسته کمـر است
خنـده بـر لعـل لبـت بـود و نمیدانستند
نوش تو اشک بصر، قوت تو خون جگر است
دوزخ از یک نگهش روضه رضوان گردد
چشم هر شیعه که با یاد تو از گریه تر است
نـه فقط گشت جـواد تـو ز داغ تو یتیم
شیعه را در غم تو خاک یتیمی به سر است
در عزای تو به هر صبح و مسا مهدي را
شرر ناله و خون دل و اشک بصر است
گرد جاروب کشت سرمه اهل نظر است
سنگ از سلسله کوه و شتـر از مسلـخ
ملک از عرش به سوی حرمت رهسپر است
کفشـدار تـو کنـد نـاز بـه دربان بهشت
خادمت از ملک و صحن تو از عرش، سر است
یک طواف حرمت به ز هزاران حج است
این حدیثی است که متن و سندش معتبر است
آفتاب حرمت ظل عنایـات خداست
زائـرت زائـر ذات احـد دادگر است
روز محشر که سیاهی همه جا را گیرد
روی زوار تو از مهـر، فروزندهتر است
ظرف لطف و کرمت، وسعت ملک و ملکوت
عبد فرمانبرِ کوی تو قضا و قدر است
فخـر بـر کعبه بـرد، نـاز بـه حجاج کند
هر که را شغل گدایی درت پشت در است
همه جا گشتم و دیدم خبری نیست که نیست
سر کوی تو به هر گام، هزارن خبر است
فاش گویم ز خدا تا به خدا کرده عروج
هر که با قافله کوی شما هم سفر است
بر روی گنبد زرین تو هر صبح و غروب
نقطه نقطه اثر بوسه شمس و قمر است
به خراسان تو سوگند خراسان تو خود
کاظمین و نجـف و كرب و بلاي دگـر است
ملک ایران صدف و گوهر آن تربت توست
قلـب شیعـه حـرمِ بضعه پیغامبر است
چشم آهوی تو را چشمه حیوان گفتند
سنگ صحرای تو دُر، ریگ روانش گهر است
همچو خورشید که بر اهل زمین بخشد نور
صحن تو در نظر اهل سما جلوهگر است
دور خـدام تـو گردنـد هـزاران فردوس
صد چو رضوان به گدایی درت مفتخر است
جنت از مهر محبان تو یک شاخه گل
دوزخ از بغض غلامان درت یک شرر است
همه دیدند که یک گردش چشمت از خصم
نقش شیری که به پرده است عیان، پرده در است
بـا ولای تـوام از آتش دوزخ چه هراس؟
که تولای تو بر آتش دوزخ سپر است
قامت کوه، گر از غصه شود خم چه عجب؟
زیر بار غم تو، چرخ، شکسته کمـر است
خنـده بـر لعـل لبـت بـود و نمیدانستند
نوش تو اشک بصر، قوت تو خون جگر است
دوزخ از یک نگهش روضه رضوان گردد
چشم هر شیعه که با یاد تو از گریه تر است
نـه فقط گشت جـواد تـو ز داغ تو یتیم
شیعه را در غم تو خاک یتیمی به سر است
در عزای تو به هر صبح و مسا مهدي را
شرر ناله و خون دل و اشک بصر است
شاعر : حاج غلامرضا سازگار (میثم)
کپي برداري تنها با ذکر منبع مجاز است .{ منبع : سایت مداحان دات آی آر}
--------
توجه ! به علت تایپ اشعار امکان هر گونه غلط تایپی در متن اشعار وجود دارد