- منتشر شده در چهارشنبه, 29 آذر 1391 17:17
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 2343
دشمنان نقشه کشیدند و تفکر کردند
تا مرا در به در و غرق تأثّر کردند
کی گذارم که شود نقشه ی آنان عملی
گرچه بسیار درین باره تدبّر کردند
میکنم زیر و زبر دولت پوشالیشان
تا که بر عکس شود آنچه تصوّر کردند
من سفیرم که فرستاده مرا ثار الله
از ره جهل به من فخر و تکبّر کردند
گفته ی ما، همه احکام خدا بود و رسول
حرف حق را نشنیدند و تمسخر کردند
میهمان را که به زنجیر گران ميبندد؟
شامیان خوب پذیرایی در خور کردند
چون که غربت زده و خاک نشینم دیدند
با زر و زیور شان، ناز و تفاخر کردند
پیش چشم من غارت زده، همسالانم
زینت گوش خود آویزه ای از در کردند
آستین کرده ام از شرم، حجاب رویم
پیش آنان که به سر، معجر و چادر کردند
دست در دست پدر، گشته تماشاگر من
چشمم از غصه پر از اشک تحسّر کردند
لحظه ای داغ عزیزان، نرود از یادم
خوب، از غصه، دل کوچک من پر کردند
همه آسوده بخفتند به کاشانه خویش
بستر از خاکم و بالین من آجر کردند
ای خوش آنان که حسان یار عدالت گشتند
یا به اهل ستم اظهار تنفّر کردند
شاعر:حبیب چایچیان
ای یادگار زهرا (س)
ای همنشین زینب، نام حسینت بر لب
داری چه آتشین تب، من در کنارت امشب
با گریه ی تو گریم
در این سفر به هرجا، در سیر کوه و صحرا
گوئی: کجاست بابا؟ من مات ازین تمنا
با گریه ی تو گریم
ای دخت پاک لولاک، گریان ز داغت افلاک
خفتی به سینه خاک، چون اشک تو، کنم پاک
با گریه ی تو گریم
گاهی به یاد اکبر، گاهی ز داغ اصغر
داری دلی پر آذر، ای دخت نازپرور
باگریه ی تو گریم
چون ميکنم نظاره، از بهر گوشواره
گوش تو گشته پاره، دارم غمی دوباره
با گریه ی تو گریم
از آن هجوم و یغما، آثار خشم اعدا
بر چهره تو پیدا، ای یادگار زهرا
با گریه ی تو گریم
شاعر:حبیب چایچیان