- منتشر شده در دوشنبه, 01 آبان 1391 19:42
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 5740
تنهاترین غریب دیار مدینه بود
او مرد علم و زهد و وقار و سکینه بود
صد باب علم از کلماتش گشوده شد
در بین عالمان به خدا بی قرینه بود
این خانواده نسل نجات و هدایتند
او ناخدای پنجمی این سفینه بود
نان آور همیشه ی هر کودک یتیم
بر شانه های خسته ی او جای پینه بود
آتش گرفته باغ دلش از شراره ای
سهم امام خسته ی ما زهر کینه بود
همواره آسمان دلش رنگ لاله داشت
هفتاد و چند داغ شقایق به سینه بود
دشت نگاه او پُرِ گلهای اشک بود
یاد آور حکایت سقا و مشک بود